کتاب تله مرگ

Deathtrap
کد کتاب : 15923
مترجم :
شابک : 978-2000773078
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 184
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1978
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

شکار مرگ
Deathtrap
کد کتاب : 2261
شابک : 978-600-7806-94-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 143
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1978
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب شکار مرگ اثر آیرا لوین

کتاب شکار مرگ، نمایشنامه ای نوشته ی آیرا لوین است که اولین بار در سال 1978 منتشر شد. سیدنی برول که قبلا نمایشنامه نویسی موفق بوده، اخیرا چند تجربه ی ناموفق در کار خود داشته و در نوشتن اثری جدید نیز با مشکل رو به روست. سیدنی برای همسرش، ماریا، نمایشنامه ای را می خواند که می گوید از یکی از دانشجویانش به نام کلیفورد اندرسون دریافت کرده است. سیدنی مطمئن است که این نمایشنامه به موفقیتی تضمین شده خواهد رسید. او با شوخی و خنده به ماریا می گوید که ممکن است کلیفورد را بکشد تا اثرش را از آن خود کند. سیدنی سپس کلیفورد را دعوت می کند تا پیشنهادهایی برای بهبود نمایشنامه اش به او بدهد؛ نمایشنامه ای که مانند خود این کتاب، شکار مرگ نام دارد و همچنین مثل همین اثر، از پنج شخصیت تشکیل شده است.

کتاب شکار مرگ


ویژگی های کتاب شکار مرگ

برنده جایزه ی ادگارز

نامزد جایزه تونی

آیرا لوین
آیرا لوین، زاده ی 27 آگوست 1929 و درگذشته ی 12 نوامبر 2007، نویسنده ای آمریکایی بود. لوین در منهتن نیویورک به دنیا آمد و بزرگ شد. او ابتدا به دانشگاه دریک و سپس به دانشگاه نیویورک رفت و در رشته های فلسفه و زبان انگلیسی تحصیل کرد. لوین پس از فارغ التحصیلی به نوشتن متن برای برنامه های رادیویی و تلویزیونی روی آورد و اولین اثرش در سال 1951 به صورت حرفه ای مورد استفاده قرار گرفت.
نکوداشت های کتاب شکار مرگ
An ingeniously constructed play.
نمایشنامه ای با ساختاری نبوغ آمیز.
Barnes & Noble

If you care to assassinate yourself with laughter, try Deathtrap!
اگر قصد دارید خودتان را با خنده بکشید، شکار مرگ را امتحان کنید!
Time Time

It combines fiendish cleverness with deft entertainment.
این اثر، هوشی اهریمنی را با سرگرمی استادانه در هم می آمیزد.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب شکار مرگ (لذت متن)
مایرا: ما می افتیم زندون! سیدنی: یه جوون که دلش می خواسته نویسنده باشه شغل خونه پاییشو ول کرده رفته. پلیس ککش هم نمی گزه. مایرا: لباساشو با ماشین تحریرشم جا گذاشته رفته؟ سیدنی: برا چی نذاره؟ کی از کار جوونای امروزی سر درمی یاره؟ مخصوصا اونایی که می خوان نویسنده بشن... مایرا: باهاش می خوای چی کار کنی؟ سیدنی: دفنش می کنم. پشت گاراژ. نه، توی باغچه ی سبزیجات؛ بیل زدنش راحت تره... یه چیزی بخور...