هفت روز بيشتر از اسفند ماه 1357، نگذشته بود كه همه چيز از آستارا، از ايران آغاز شد. پدر و مادرم؛ دو معلم، كه كارشان ايستادن در برابر تختههاي سياه بود و ياد دادن به آدم! بزرگتر كه شدم، فهميدم كه از پنجرهي اتاقم، دريا ديده ميشود. شايد همين ديد، مرا به زيستن در دنياي كلمات، نزديكتر كرده باشد. ده ساله بودم كه پدرم مرا پيش استاد كريم صمدزادهي خوشنويس برد و در 16 سالهگي وارد دورهي عالي انجمن خوشنويسان ايران شدم. نمايشگاههاي جمعي و ان...