موش یادداشتی بر پیانو گذاشته بود و خواهش کرده بود منتظرش بمانم. محض وقت کشی شستی های پیانو را با انگشت به بازی گرفتم. گیلاسم را بالای آخرین اکتاو گذاشتم و چند آکورد بی معنا زدم. خانه بوی رنگ می داد. کم کم طرح تصاویر هیدرا، کشتی آرگو، صورت فلکی قوس و صورت فلکی گیئسو بالای پیانو بر دیوار پشتی پدیدار می شد و به استودیو آشنای من حالتی خاص می داد، حالتی که مایه رونق کسب و کارش می شد.
در زمانی که باید سر و کله ی خورشید پیدا می شد، آسمان را ابر قرمز رنگ عجیبی مثل دود یا خاکستر داغ، پوشانده بود. مثل گرد و غباری تیره و تار که به آرامی به هوا خاسته بود و در افق، از سمتی به سمت دیگر کشیده شده بود.
روزی خواهد رسید که انسان ها در سنگ های یمانی، یک الفبا کشف خواهند کرد، در طرح های روی بدن پروانه ها؛ و با شگفتی درمی یابند که هر حلزون خال دار، در تمام این مدت یک شعر بوده است.