هرچه می دانم می گویم عزیزم. کلوین مدتی در حالت عصبی به سر می برد. او پیش من آمد و گفت که کابو س های مختلفی می بیند. او می گفت که این رویاها همیشه مثل هم هستند و به یک جا ختم می شوند، خفه کردن هلن. سعی کردم که به ریشه ی مشکل بپردازم. حتما این اوهام حاصل درگیری های دوران کودکی اش بوده است. پدر و مادرش حتما زوج خوشبختی نبودند. خوب، به تمامش نمی پردازم. برای یک پزشک جالب خواهد بود. به کلوین پیشنهاد کردم که با یک روان پزشک متخصص مشورت کند، اما او توجهی نکرد، فکر می کرد که تمام این حرف ها بیهوده است. فکر می کردم که او و هلن زندگی خوبی ندارند. اما او هرگز راجع به آن حرفی نمی زد و من هم دوست نداشتم که از آن ها سوال کنم. مسئله وقتی بالا گرفت که او یک روز عصر به خانه ی ما آمد. جمعه بود. یادم می آید که من تازه از بیمارستان به خانه رسیده بودم و او در اتاق انتظار منتظر من بود. حدود یک ربع به یک بود. به محض رسیدن من به داخل اتاق سرش را بالا گرفت و گفت: من هلن را کشتم. به حرف هایش زیاد اهمیت نمی دادم. فکر می کردم تمامش خیالات است. لی لی هیچوقت دنبال حقایق ساده نمی رفت. خیلی لاطائلات برایم تعریف می کرد. راجع به این که آقای خانه، خانمش را کشته و احتمالا جسد را در زیرزمین گذاشته و یک دختر فرانسوی که از پنجره به بیرون نگاه می کرده و چیزهایی و یا کسانی را دیده. به او گفتن، عزیز جان به خارجی ها توجه نکن همه شان دروغگویند، مثل ما نیستند. وقتی زیادی حرف می زد، دیگر به حرف هایش گوش نمی دادم چون که از کاه کوه می ساخت. لی لی از جنایات زیاد هم بدش نمی آمد. همیشه روزنامه ی ساندی نیوز را می گرفت که درباره ی قاتلین مشهور مطلب می نوشت. کله اش از این چیزها پر بود و دوست داشت فکر کند در خانه ای زندگی می کرده که در آن قتلی اتفاق افتاده، خوب فکر می کرد با این فکرها به کسی صدمه نمی زند. اما وقتی نظر مرا راجع به آگهی پرسید، به او گفتم «بی خود دنبال دردسر نرو.» اگر به حرف من گوش کرده بود، حالا زنده بود.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
آگاتا کریستی، نویسنده ای انگلیسی بود که بیشتر به خاطر داستان های معمایی و جنایی اش شناخته می شود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
تا صفحه ۱۵ کسا کننده بود،خواستم ادامه ندهم ولی بعدش داستان خیلی جذاب شد برام پیشنهاد میکنم بخوانید.
داستانش خیلی خوب بود . کلا آگاتا کریستی قلم قدرتمندی داشت