شاهکاری ایرانی در زمینه ی طنز
رمانی با طنزی خلاقانه در ادبیات فارسی،که مجموعه ای از شخصیت های بیاد ماندنی در خود دارد.
جسم آدم توی کارخانه ننه آدم بزرگ می شود و روح آدم توی کارخانه دنیا.
اسدالله میرزا: فعلن درس اولتو گوش کن ! به زنا که میرسی نشون بده مشتری هستی ، طالب جنسی ، خریداری ! بعد برو با خیال راحت بخواب . بیلیط سانفرانسیسکو رو رزرو کردی .خودشون میان سراغت که باهام برید سانفرانسیسکو ! سعید :عمو اسدالله ...من .. اسدالله میرزا : یمانه و عمو اسدالله ! باز میخوای بگی قلبت به خاطره یه عشق آسمونی می تپه ؟؟ خب بذار بتپه ! انقد از این مزخرفاتو بگو تا دختره رو ببرن ، بشینی به یادش آه بکشی ! سعید : مگه عشق نباید همینجوری باشه ؟ پس این چیزا که تو کتابا می نویسن چیه ؟ اسدالله میرزا : ممنت ! واقعن ممنت ! تو با این قدت هنوز هیچی حالیت نیست.کدوم کتابا ؟ کتاب اینه که من دارم درست میدم .درس دوم ! همیشه یه بهانه جلو پایه طرف بذار که به همون بهانه بیاد سراغت . سعید : خب اگه نیومد چی ؟ اسدالله میرزا :ممنت ! تو باید یه جوری بازی کنی که اون نفهمه .درس سومم بهت بدم یا زیادیت میشه ؟ درس سوم اینه که هیچوقت اینجوری قیافه نجیب به خودت نگیر ! زنا تا ببینن که قیافه نجیب و سر به زیر داری حتی اگه قمرالملوک وزیری باشی ، میگن واخ که چه صدای یخی !!! اگه کلارک گیبل باشی ، میگن واخ که چه خوشگل بی نمکی ! -«من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخی ها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شاید اینطور نمی شد.
وقتی خاطر یکی را می خواهی... آن وقتی که نمی بینیش توی دلت پنداری یخ می بنده... وقتی می بینیش یک هورمی تو این دلت بلند میشه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند... همه چیز دنیا را، همه مال و منال دنیا را برای او می خواهی، پنداری حاتم طائی شدی...
.حالا چرا زنت عاشق عبدالقادر شد؟! چون من با ظرافت با زنم حرف میزدم، عبدالقادر با زمختی و خشونت. من روزی یه بار حموم میرفتم، عبدالقادر ماهی یه بار. من با نهار حتی پیازچه هم نمیخوردم، عبدالقادر یک کیلو یک کیلو سیر و ترب سیاه میخورد. من شعر سعدی میخوندم، عبدالقادر آروغ میزد. اونوقت به چشم زنم من بیهوش بودم، عبدالقادر باهوش. من زمخت بودم عبدل قادر ظریف. فقط به گمونم عبدالقادر مسافر خوبی بود، دست به سفرش محشر بود. یه پاش اینجا بود یه پاش سانفرانسیسکو!
اخیرا نسخه بدون سانسور و کپی شده از قدیم با جلد کالینگور رو به قیمت ۱۶۰ خریدم . شما هم بگردید پیدا میکنید
از کجا خریداری کردین؟حضوری خریدین؟
آیا این کتاب سانسور داره؟
باسلام؛ دوستان عزیز میدونستین مرحوم ایرج پزشکزاد در سال ۱۳۵۹ ادامه این رمان رو با عنوان "مورخه" چاپ و روانه بازار کرد ...! ماجرا بعد از مرگ دایی جان ناپلئون شروع میشه. داستان بزرگسالی و عاشق شدن دوباره سعیدِ؛ به نظرتون اینار به عشقش میرسه ؟!
یادش بخیر حدود سه سال پیش کتاب رو کمتر از ۱۰۰ هزار تومان خریداری کردم :)))
بسیار زیبا و روان و طنز هنوز بعد این همه سال کهنه نشده و هر شخصیت لحن به خصوص خودش و داره هرکسی یکبار هم که شده باید کتاب رو بخونه
من میخوام این کتاب تهیه کنم فقط میخوام بدونم سانسور شده یا نه؟
نه کامله
چه خبرتونه انقدر افزایش قیمت!به جایی میرسیم که دیگ کتاب خریدن میشه ارزو🥲
ناشران ، افزایش قیمتها را متوقف کنید .
آقای پزشکزاد قوی 💪💪♥️
لطفاً گرانتر کنید .
خدا از دهنت بشنوه😆😂
الان پالتویی و وزیری چه فرقی دارن باهم؟
وزیری جنس جلد و اندازه صفحهها فرق داره
لیلی دختر دایی سعید بود نه دختر عمو:>.عمو جان
چقدر کتاب زیبایی بوود آخرش اشکلون رو درآورد🥺🥺 عاشق اسدالله میرزا بودممم
این داستان سفارش سفارت انگلیس بوده که انگلیس را از اتهام دخالت در ایران و اینکه ایرانیها انگلیس را که نفت ایران را غارت میکرد،مانع از این شود که دیگر ایرانیها اگر خواستند انگلیس را عامل بدبختی خود بدانند بگویند اینها توهم توطئه دارند این اقدام انگلیس با این کتاب باعث شد خیلی از متجددان غرب زده هرکه را که بر علیه انگلیس و بعد آمریکا بد بگویند متهم به توطئه توهم کنند تا دیگر کسی جرات انتقاد از کشورهای غربی نداشته باشد.
کاربر بهروزی کتاب مخصوص افرادی مثل شما نوشته شده که فکر میکنید همه بدبختیهای کشور دلیلش کشورای خارجیه الان 50 سال نفت دست حکومت بود باهاش کاری تونستن بکنن ؟ بزرگترین ثروت هر کشور دانایی مردمشه و تنها عامل موفقیت هم برای کشور همینه که با این سرانه مطالعه کشور ایران رو باید جزو فقیرترین کشورهای دنیا حساب کرد نه ثروتمندترین کشور میشه کمبود منابع رو با مدیریت درست و مردم اگاه کاری کرد ولی امکان نداره بشه با مردم نا اگاه کشور پیشرفت بکنه
کتابی دلنشین
یا حضرت عباس ! قیمتها رو ببین چهارصد پنجاه هزار تومان ! دیگه رسما بیایید بگید دوست ندارید مردم کتاب بخوانند .
ای وای من قیمتش شده ۶۸۰! به کجا داریم میریم ما!
هر ایرانی به نظرم باید این کتاب رو بخونه
دختر عمویش نبود دختر داییش بود.
من قبل ترها نسخه قدیمیشو خونده بودم با این فرق داشت یا دارم اشتباه میکنم؟ سانسور داره؟
بهترین کتاب طنزی که خوندم =))) یعنی وقتی تموم شد دلم برای شخصیت هاش تنگ شد، اسدالله میرزا آدم مورد علاقم بود توی این رمان :)
تکنولوژی استفاده از دیکشنری را کلا منسوخ کرد، حالا ناشر مجبور شده قصه بریدن شمبول دوستی علی خره را بعد از ۵۰ سال از رو دست ناشر اصلی کتاب تقلبی در قطع پالتویی و جیبی و زیرشلواری چاپ کنه.