اسرارآمیز و ماندگار به اندازه ی یک داستان پریان.
اثر یکی از استادان ادبیات کودک.
داستانی فوق العاده بدیع درباره ی کودکانی که در جهانی هراس انگیز از جادو گیر افتاده اند.
به نظرش می رسید که گردنش کبود شده، اما در تاریکی اتاق، تشخیص آن سخت بود. اگر بافت موهایش را باز می کرد، کسی زخمش را نمی دید. نمی دانست آن را بپوشاند یا نه.
از این که «گریزینی» او را کتک زده بود، خجالت می کشید؛ از طرفی می خواست دیگران هم ببینند و بدانند که «گریزینی» با او چه کرده و از دست او عصبانی شوند.
به این فکر کرد که اگر پدرش بود، چه می کرد. چشمانش پر از اشک شد. هرگز کسی با این شدت با او برخورد نکرده بود. دیده بود که «گریزینی» به «پارسفال» سیلی زده، اما خودش همیشه از این گونه تنبیه ها جان سالم به در می برد.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟