کتابی خارق العاده درباره ی جرم های معمولی که با تعلیق ، بینش و دقتی بسیار عالی توسط یک وکیل مدافع باتجربه نوشته شده است. یک تریلر اصیل.
فن شیراخ از طریق سلسله حوادثی غیرقابل پیشبینی به ما نشان می دهد که چگونه انسانی معمولی اگر در چنین شرایط غیرقابل تحملی قرار بگیرد چگون به اعمال خلاف و شنیع دست می زند... او استعدادی خیره کننده دارد.
زندگی اش مانند قصه ای تلخ آغاز شد: او را سر راه گذاشتند. یک وان سبز برّاق پلاستیکی روی پله های کلیسای ناحیه ی کوچکی در نزدیکی شهر گیسن قرار گرفت. نوزاد در پتویی از پشم آب رفته پیچیده شده بود و بدن اش گرمای طبیعی اش را ازدست داده بود. کسی که او را سر راه گذاشته بود، چیزی از خود به جا نگذاشته بود. نه نامه ای، نه عکسی، نه یادگاری ای. وان را از هر فروشگاهی می شد خرید، پتو متعلق به ارتش آلمان بود. کشیش فورا پلیس را خبر کرد، اما از مادر خبری نشد. نوزاد را به پرورشگاه فرستادند و سه ماه بعد مسئولین او را به زن و شوهری دادند که کودک را به فرزندی قبول کرده بودند. خانواده ی میشالکا که خود فرزند نداشتند او را پذیرفتند و با نام فرانک اکساور غسل تعمیدش دادند. آدم هایی کم حرف و سخت گیر بودند، کشاورزانی که در روستای زیبا و آرامی در اوبر فرانکن رازک می کاشتند، تجربه ی بچه داری نداشتند. پدرخوانده اش همیشه می گفت: «زندگی لیسیدن شکر نیست» و زبان مایل به آبی اش را از دهان بیرون می آورد و لب های اش را می لیسید. رفتارش با انسان، چهارپا و ساقه های رازک با احترام و سخت گیری یکسانی توأم بود. هرگاه همسرش با بچه رفتاری بیش ازحد ملایم داشت سر او غر می زد. می گفت: «تو این بچه را تباه می کنی.» و به چوپان هایی فکر می کرد که هیچ گاه سگ های شان را ناز نمی کنند. در کودکستان سربه سرش می گذاشتند، در ۶سالگی به مدرسه رفت. در هیچ کاری موفق نبود. بی ریخت بود و بیش از حد قدبلند، از همه بدتر این که وحشی هم بود. مدرسه به او سخت می گذشت، دیکته اش افتضاح بود، تقریبا در هر درسی بدترین نمره ها را می گرفت. دخترها از او می ترسیدند یا از قیافه ی او حال شان به هم می خورد. او اعتمادبه نفس نداشت و به همین دلیل پرخاشگری می کرد. موهای قرمزش او را وصله ی ناجور کرده بود.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند