مقدمه ای عالی بر قلمروهای بالاتر آگاهی.
این اثر، برخی از مفاهیم پیچیده ی هندی را در چارچوب ادراک های روانشناسانه ی غربی در زمان یونگ قرار داد و در نتیجه، به ما کمک کرد تا درکی بهتر از هر دو نظام فکری داشته باشیم.
بله، اولین قالب وجودی ما، زندگی در کهن الگوهاست. بچه ها پیش از آن که بتوانند بگویند «من»، در این قالب زندگی می کنند. این دنیای ناخودآگاه جمعی آن قدر شگفت انگیز است که بچه ها همیشه به سوی آن برمی گردند و به سختی می توانند خودشان را از آن جدا کنند. بچه هایی هستند که هیچ وقت خاطره ی این پیشینه ی روانی را فراموش نمی کنند، چون شگفتی های موجود در آن، بسیار خارق العاده اند. این خاطرات در نمادها زنده می مانند. هندوها آن ها را «دنیای جواهر» یا «مانیدویپا» می نامند، یعنی جزیره ی جواهری که در دریای نوشیدنی ایزدان قرار گرفته است.
کودک با شوکی ناگهانی از این دنیای فوق العاده ی ناخودآگاه جمعی جدا شده و وارد جنبه ی استولای زندگی می شود، یا به عبارت دیگر، کودک به محض این که به بدن خود توجه می کند، ناراحت می شود و گریه می کند، وارد دنیای سوادهیستانا می شود. او از زندگی، و از اگو خودآگاه می شود و بعد مولادهارا را ترک می کند. حالا زندگی او آغاز شده است: حس هوشیاری او کم کم از کلیت روان جدا می شود، و دنیای تصاویر ازلی، دنیای معجزه آسا و شکوهمند، برای همیشه در پشت آن پنهان می شود.
کمتر کسی را می توان یافت که مانند «کارل گوستاو یونگ» بر رواشناسی مدرن تأثیرگذار بوده باشد.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
حقایقی وجود دارند که در آینده به حقیقت می پیوندند. حقایقی نیز در گذشته حقیقت داشته اند و حقایقی دیگر نیز هست که در هیچ دوره ای حقیقت نداشته و نخواهند داشت.