تصویر ولز از شهری در وحشت، همچنان به شکل شوکه کننده ای زنده جلوه می کند.
داستانی که به لطف اورسن ولز [کارگردان آمریکایی]، مردم آمریکا را در سال 1938 ترساند.
این اثر، پدربزرگ همه ی داستان های مربوط به حمله ی بیگانه ها است.
مرد باش! دین به چه دردی می خورد اگر هنگام مصیبت از هم بپاشد؟ به بلاهایی که زلزله و سیل، جنگ و آتشفشان بر سر انسان ها آورده اند، فکر کن! فکر کردی خدا ما را از این بلاها معاف کرده بود؟ او، مأمور بیمه نیست.
به اتاقی در بالای خانه رفتم و خودم را در آن حبس کردم، تا با بدبختی های دردآورم تنها باشم.
به درد نخورها و تنبل ها و بدجنس ها باید بمیرند. آن ها باید مشتاق باشند که بمیرند. چرا که گذشته از همه چیز، این یک جور خیانت است که زنده بمانی و نژاد را لکه دار کنی.
اچ جی ولز پیش بینی های زیادی نیز درباره ی جهان مدرن داشت که اکنون به واقعیت های زندگی ما تبدیل شده اند.
آثاری که شروع کننده ی مسیرهای حرفه ایِ درخشانی بودند و در برخی موارد، یک شَبه خالق خود را به شهرت رسانده اند.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مقاله می خواهیم درباره ی معنی و مفهوم عبارتی بسیار آشنا اما به همان میزان اسرارآمیز و مبهم، یعنی «ادبیات گمانه زن» صحبت کنیم.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
در میان همه ی قالب های ادبی، تنها ژانر علمی تخیلی است که به تغییر به عنوان هسته ی اصلی شکل دهنده ی روایت خود می نگرد و داستان را در محیط جدید و جذاب جامعه ای متفاوت نقل می کند.
در این مطلب سعی شده است که با نگاهی گذرا و البته امروزی، تأثیرات و چرایی اهمیت قصه ها و آثار داستانی را با هم بررسی کنیم.
کتاب فوق العاده ای نیست اما خوبه و سرگرم کننده اس،
محشره و زیبا من اینو از کتاب خونه گرفتم من دیوونشم