«مردهخوار» نوشتۀ سحر رفیع مجموعهداستانی شامل دوازده داستان است. برخی از داستانهای این مجموعه قبل از چاپ در جشنوارهها و جوایز ادبی، موفق بودهاند و جوایزی را کسب کردهاند، که در ابتدای هر داستان این جوایز ذکر شدهاند. داستانهای این مجموعه فرمهای روایی متنوعی دارند. در برخی از آنها جملات شروعکننده دقیقا همان جملات پایانی داستان هستند. داستان در بین این سطرهای تکراری رخ میدهد و اتفاقات و جزئیات رخدادها به گونهای است که این جملات در پایان داستان مفهوم متفاوتی پیدا میکنند. راوی داستانها اولشخص است و فضای داستان با ادغام واقعیت و ذهنیات راوی شکل میگیرد. شخصیت اصلی داستانها روایتگر داستان نیز هست؛ آدمی معمولی، که یک اتفاق کوچک، زندگی او را به هم میریزد و بحرانهایی را شکل میدهد. ریشۀ این بحرانها معمولا در گذشته شخصیت است و کمکم پیچیدهتر میشوند و تمام ذهن او را دربرمیگیرند. با پیش رفتن داستان، کمکم شخصیت از واقعیت فاصله میگیرد و در تنگنایی میافتد که دیگران مسبب آن هستند. فرم داستانها در واقع برای نشاندادن این تنگنایی است که شخصیت در آن گرفتار شده است. نویسنده کتاب میگوید سعی کرده است با فرم، محتوای داستان را تقویت کند. «مردهخوار» را نمیتوان در ژانر خاصی قرار داد اما رگههایی از ژانر روانشناختی و رئالیسم جادویی را میتوان در داستانها مشاهده کرد. این شیوه به حس تعلیق داستان، افکار راوی و همینطور تاثیر شخصیتهای دیگر بر راوی کمک میکند. در داستان «مردهخوار» که نام کتاب برگرفته از آن است، صحبت از جانوری عجیب است که نام آن را مردهخوار گذاشتهاند. ماجرا به باغی در یک روستا و سالها قبل برمیگردد که ظاهرا در زمستانی سرد این جانور افسانهای، بز نر مورد علاقۀ پدربزرگ خانواده را کشته و برده است. اما این همۀ ماجرا نیست، بلکه شروع ماجرایی است که راز آن دوازده سال بعد از آن ماجرا برملا میشود. عناوین داستانهای «مردهخوار» عبارتند از: «آنها»، «مردهخوار»، «پاگرد»، «فاز دو»، «صدای ماهیها»، «گونی گرهزده»، «تندتند نفس بکش»، «نارس، بالغ، بالغه»، «گریۀ بیبی»، «مگر چند بار نوزدهساله میشدم؟»، «ساعد» و «سیگار». «مرهخوار» مجموعه داستانی قابلتأمل است و میتواند علاقهمندان به داستان کوتاه را راضی کند.