اسم من «آدرا» است. به زبان من، یعنی لیتوانیایی، «آدرا» یعنی طوفان. اما سال ها بود که زبان من غیرقانونی شده بود. اگر موقع عبور و مرور توی جاده ها با این زبان حرف می زدیم و سربازها صدایمان را می شنیدند، ممکن بود همان لحظه بهمان شلاق بزنند یا دستگیرمان کنند.
حتی شاید گاهی به خاطر لیتوانیایی حرف زدن، ناپدید می شدیم. این اتفاق چند باری رخ داده بود. برای همین هم من حواسم بود توی جمع اسمم را نگویم، اما خیلی وقت ها با خودم فکر می کردم: اگر زبان من غیرقانونی است، پس اسمم هم غیرقانونی است؛ و این یعنی من اسم نداشتم.
این همه راه آمده بودم. مهم نبود چه چیزی سر راهم قرار می گرفت؛ دیگر نمی توانستم بایستم. دیگر نمی خواستم بایستم. زندگی های زیادی به من وابسته بود. اول از همه زندگی پدر و مادرم.