1. خانه
  2. /
  3. کتاب سیاه سفید

کتاب سیاه سفید

3.3 از 1 رأی

کتاب سیاه سفید

Golden Boy
انتشارات: پرتقال
٪15
199000
169150
معرفی کتاب سیاه سفید
کتاب «سیاه سفید» رمانی نوشته ی «تارا سالیوان» است که اولین بار در سال 2013 انتشار یافت. پسری 13 ساله به نام «هابو»، به اختلال «آلبینیسم» (زالی) دچار است و در تلاش برای بقا در تانزانیا؛ جایی که افراد مانند او هم مورد احترام هستند و هم مورد تبعیض—برخی حتی فکر می کنند اعضای بدن افراد دچار به این اختلال، دارای قابلیت های جادویی است و حاضرند آن ها را به قتل برسانند. داستان در روستایی کوچک به نام «آروشا» آغاز می شود، جایی که «هابو»، مادرش، و خواهران و برادرانش از گرسنگی در رنج هستند. خانواده تصمیم می گیرد که به امید یافتن اندکی ثبات، به شهر «موانزا» نقل مکان کند. «تارا سالیوان» با نثر بی پرده و صادقانه ی خود، زندگی «هابو» و خشونتی را که خانواده اش به خاطر فقر و تفاوت های ظاهریشان متحمل می شوند، به تصویر می کشد.
درباره تارا سالیوان
درباره تارا سالیوان
من در کلکته متولد شده ام و دوران کودکی و نوجوانی را با پدر و مادرم که امدادگران بین المللی بودند در آمریکای جنوبی و کارائیب گذراندم. این به این معنا بود که بسیاری از مکالمات میز ناهار در حول محور عدالت بین المللی و کاهش فقر متمرکز شده بودند. اگرچه من به زبان اسپانیایی مانند بومی ها صحبت می کردم و احساس راحتی بیشتری نسبت به داشتن گذرنامه آمریکایی در بولیوی داشتم، اما همیشه به عنوان شخص خارجی دیده می شدم. وقتی اشعه ماوراء بنفش از سوراخ در ازن بر روی آند به شدت آسیب دیده، ما مجبور شدیم آنچه را که همیشه مثل خانه احساس می کردم، ترک کنیم و به ایالات متحده برویم. قبل از این هرگز در اینجا زندگی نکردم، من در سن 14 سالگی از هواپیما پیاده شدم و صبح روز بعد کلاس نهم را در دبیرستانی در ویرجینیا روستایی شروع کردم.
ویژگی های کتاب سیاه سفید
  • نامزد جایزه کتاب خوانندگان جوان Rebecca Caudill سال 2016
نکوداشت های کتاب سیاه سفید

اثر نخست متمایز «سالیوان».

Publishers Weekly

داستانی مهم و تأثیرگذار.

School Library Journal

رمانی تکان دهنده.

VOYA
قسمت هایی از کتاب سیاه سفید

بزها را دنبال خودم می کشم و می برم بیرون. پاهایشان را با طناب به هم می بندم. برای محکم کاری، شاخ بز جلودار گله را به دیوار آغل می بندم. بعد، برمی گردم توی خانه. می پرسم: «چرا باید از اینجا بریم؟» جواب را می دانم، ولی نمی خواهم «آصو» بداند حرف هایشان را شنیده ام.

دستش را که ناخن های کج و کوله ای دارد، توی هوا تکان می دهد تا روی حرفش تأکید کند. «تا قبل این که این بیاد اوضاعمون خوب بود، خوب! «انزی» میگه پدر توی خشکسالی های بدتر از این تونست مزرعه رو سرپا نگه داره. اگه به خاطر این روح احمق ما رو ول نمی کرد بره، هیچ کدوم از این اتفاق ها نمی افتاد.»

سفید؛ نه سیاه و قوی مثل دست های «انزی»، نه سیاه و ظریف مثل دست های «آصو»، نه سیاه و کوتاه و کلفت مثل دست های «چویی»، نه سیاه و پینه بسته مثل دست های مادر. سفید، به سفیدی شیر، به سفیدی استخوان، به سفیدی روح.

نظر کاربران در مورد "کتاب سیاه سفید"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خیلی جالب و در عین حال به فکر فروتون میبره چون داستان واقعیه، و در آخرش مستندات بیشتری راجب زال‌ها وجود داره. من واقعا دیدم و اطلاعاتم بعد از خوندن این کتاب عوض شد.

1403/06/02 | توسطBook eater
0
|

این کتاب و خوندم و باید بگم که قلم نویسنده جوریه ک شمارو تو فضای داستان غرق میکنه

1399/08/26 | توسطنرگس - کاربر سایت
4
|