این اثر به واقع لیاقت تبدیل شدن به یک اثر کلاسیک را دارد.
با قهرمان زنی که مخاطبین به این زودی ها فراموش نخواهند کرد.
داستانی سریع و جالب توجه.
صدا را دوباره سبک سنگین کرد و به این نتیجه رسید که جوان است، ولی جاافتاده. تصویر یک بانوی جوان توی ذهنش نقش بست که موهایش را جمع کرده بود بالا، گونه های گلگون و پیراهن توری سفید داشت و چتر آفتابی صورتی با لبه ی ریشه ریشه.
«مود» چندتا جواب به ذهنش رسید ولی همه را کنار گذاشت. جواب داد: «هوا سرده و آواز خوندن گرمم می کنه. برای همین آواز می خوندم.» منتظر جواب ماند، ولی به جای جواب، صدای چرخیدن کلید را توی قفل شنید. باریکه ی نور پهن تر شد، در باز شد و «مود» تلوتلوخوران پرید بیرون؛ عین جغد در آفتاب بهاری پلک می زد.
موهای زن سفید بود و پوستش چین و چروک داشت. دوباره که نگاهش کرد، نظرش یک کم عوض شد. غریبه خوش قد و بالا و ظریف بود، مثل یک پری سالخورده. کت و دامن پوشیده بود، از جنس یکجور پارچه ی برق برقی، به رنگ آلوسیاه با شکوفه های صورتی.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
این کتاب بهترین کتاب رئالی هست که تا حالا خواندم اگه بالای ۱۱ سال سن دارید این کتاب براتون خیلی مناسبه