رمانی قدرتمند درباره ی رازهای ناگفته ای که ما را به هم پیوند می زند.
پژوهشی استادانه درباره ی گذر زمان.
تأملی خیره کننده بر ازدواج، وفاداری، صداقت و حقیقت.
امیدوارم که متوجه باشی پایان رابطه ی ما، پایان رابطه ی تو با «ساندرو» و «آنا» هم هست. جواب ساده است. من هم مادرشان هستم و هم پدرشان، و می خواهم پدرشان بمانم. در عمل نشان داده ای که در زندگی کنونی تو، جایی برای بچه ها نیست و می خواهی از قید بچه ها رها شوی؛ همانطور که از شر من رها شدی. دقت کن، کی نگران آن ها بوده ای؟
فاصله ای هست که نمی توان آن را با کیلومتر یا حتی با سال نوری اندازه گرفت؛ فاصله ای که از دل تغییر به وجود می آید.
تمام زمانی که با آن ها زندگی کرده بودم، پدری بی تفاوت بودم که احساس می کردم برای تشخیص دادن آن ها، نیازی به شناختن آن ها ندارم.
کتاب خوبی بود بد نبود . شاید خانوما راحتتر با این کتاب ارتباط برقرار کنن . شاید طبیعی باشه آقایون بگن کتاب مزخرفی بود :) . ولی به طور کلی داستان جالبی بود همهی کارکترای داستان اشتباهاتی داشتن تو زندگیشون که به نظرم ریشهی همشون میرسه به اشتباهات آلدو ... واقعا کارکتر بی مسئولیت و منزجر کننده ای بود
یک کتاب درجه دو یا سه که با تبلیغات بلاگرها به تجدید چاپهای بالا رسیده . به شدت خسته کننده بود 🤦♂️
مدتی بود تبلیغات زیادی ازش شنیده بودم برای همین خواستم بخونمش ولی خب... اونقدرها که فکر میکردم جذاب نبود برام...