کتاب اطلس

Atlas
کد کتاب : 76493
مترجم :
شابک : 978-6007289273
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1984
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب اطلس اثر خورخه لوئیس بورخس

پیرمرد آرژانتینی (آیا کسی زمانی را به یاد می‌آورد که او جوان بوده است؟)، همو که پیری‌اش از فرزانگی‌ می‌آمد و نه کهنسالی زمینی‌اش‌، همواره گویی در رفیع‌ترین جایگاه باغ‌های معلق بابل نشسته و جهان را از منظر اطلس بابلیون تماشا می‌کرد؛ همان اطلسی که اولین ایده‌ی انسان برای تصویر جهان بود و گویی هنوز هم از چشم‌انداز آن است که به جهان، انسان و خدایان نگاه می‌کنیم. خورخه لوئیس بورخس، عاشق و شیفته‌ی باغ‌ها، ببرها، اطلس‌ها، شاعرها و شعرها، نقاش‌ها و نقاشی‌ها، هزارویک ‌شب، کتاب مقدس و البته شهرها: بوینس آیرس، لیسبون، زوریخ، ژنو، لندن، مایورکا و ... ، بزرگ‌ترین راوی گسست‌ها و پیوستگی‌های جهان بود، نشسته بر بالای المپ ادبیات، نظاره‌گر ابدی هستی انسان و طبیعت. بورخس با قطعه‌قطعه و تکه‌تکه‌ کردن جهان، هم پیچیدگی بی‌پایان حضور در عالم را هویدا می‌کرد و هم ایستادن در جایگاه نویسنده و خواننده را به رابطه‌ای رازآلود، استعاره‌ای و سرشار از میل‌ورزی مبدل می‌ساخت. هرچند او هرچه می‌نوشت، روایت زیستن زندگی خودش بود - انسانی هزاران‌ساله، آمده از اعصار – اما کتاب «اطلس» قطعاتی منفک و متصل از بورخس نویسنده‌ای‌ست که حضور جسمانی‌اش در این جهان درک شده و به یاد آورده می‌شود. اطلس کتابی‌ست پر از تصویر از خود نویسنده و انبوهی تصویر از چیزهای دیگری پیرامون او که جادوی کلمه‌ها هم‌چون هاله‌ای سراسری، همه‌ی آن‌ها را دربرگرفته و یکی از اعجاب‌انگیزترین خودزندگی‌نامه‌های تاریخ را ممکن کرده است.

کتاب اطلس

خورخه لوئیس بورخس
خورخه لوئیس بورخس ، نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی. وی از برجسته ترین نویسندگان آمریکای لاتین است..او یکی از چهره های اصلی ادبیات اسپانیایی و جهانی است. کتابهای مشهور او که در دهه 1940 منتشر شد ، مجموعه ای از داستانهای کوتاه هستند که با مضامین مشترک از جمله رویاها ، هزارتوها ، فلسفه ، کتابخانه ها ، آیینه ها ، نویسندگان داستانی و اساطیر بهم پیوسته اند. آثار بورخس به ادبیات فلسفی و ژانر فانتزی کمک کرده است و از سوی برخی منتقدین بعنوان آغاز جنبش رئالیستی جادویی در ادبیات آمریکای لاتین قرن ...
قسمت هایی از کتاب اطلس (لذت متن)
من و هایدی لانگ در رستورانی در مرکز شهر داشتیم با هم حرف می زدیم. هنوز میز را جمع نکرده بودند و روی آن مقداری خرده ریز و شاید هم دو جام شراب بود. به گمانم داشتیم درباره ی فیلمی از کینگ ویدور بحث می کردیم. در جام های مان کمی شراب باقی مانده بود. با شروع ملال حس کردم دارم خود را تکرار می کنم و چیزهایی می گویم که قبلا هم گفته ام و خانم هایدی هم این نکته را می داند و فقط همین طوری به حرف هایم گوش می دهد. ناگهان به یادم آمد که هایدی لانگ مدت ها قبل مرده بود. او روح بود و خودش نمی دانست. من نترسیدم؛ فقط احساس کردم درست نیست و شاید هم از ادب به دور است که به او بگویم که یک روح است، یک روح زیبا. پیش از آن که بیدار شوم، این رویا جای خود را به رویایی دیگر داد و...