مادر بیلی کوچولو، همیشه به او می گفت که چه کاری را اجازه دارد بکند و چه کاری را اجازه ندارد بکند. تمام کارهایی را که او اجازه داشت بکند، کارهای خسته کننده ای بودند، اما کارهایی را که اجازه نداشت بکند، کارهای جالب و هیجان انگیزی بودند. یکی از کارهایی که هرگز و هرگز اجازه نداشت بکند، و این کار از همه ی کارها هیجان انگیزتر بود، این بود که نباید از در باغ بیرون می رفت و دنیای آن طرف باغ را می دید. عصر یکی از روزهای آفتابی تابستان، بیلی کوچولو توی اتاق نشیمن، روی صندلی زانو زده بود و از پشت پنجره، به دنیای عجیب آن طرف خیره نگاه می کرد. مادرش توی آشپزخانه داشت لباس اتو می کرد و با آن که در باز بود، نمی توانست بیلی را ببیند
اما جادوی قلم رولد دال در هیچ اثر دیگری به اندازه ی کتاب «ماتیلدا» جاودان و مسحورکننده نیست.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
از آثار کلاسیک جاودان گرفته تا شاهکارهای مدرن، به نظر می رسد که نویسندگان همیشه از واقعیت های غم انگیز و غیرمعمول زندگی خود برای خلق داستان های به ظاهر خیالی استفاده می کرده اند.