نور ضعیفه هالوژن ها کابینت های ام دی اف قدیمی آشپزخانه را تروتمیز جلوه می داد و سالن که به سبک سنتی دکورشده بود،زیر این نورمثل صفحه ای از داستان یک کتاب قدیمی به نظر می رسید. او و تمام اسباب خانه اش گویی به زمانی دور تعلق داشتند. حتی کاناپه ی سبزرنگ هال را چون به نظرش قدیمی می رسید از حراجی خریده بود. در دکور خانه های امروزی احتمالا رنگ سفید خامه ای حرف اول وآخر را می زد.هرچند سودی گفته بود رنگ سال آبی یاسی و صورتی رزکوارتز است. حمام کرد و یکی از بسته های کوکوسبزی نیمه آماده رادر تابه سرخ نمود. پشت میزاپن روی صندلی پایه بلند نشست. هنوزیکی دو لقمه بیشتر نخورده بود که درد زیرشکم اش او را به جست وجوی مسکن در یخچال وا داشت قرص را با چند جرعه آب بلعید و غذا ی نیم خورده را به حال خود رها کرد و به تنها اتاقه طبقه ی پایین رفت. طبقه ی دوم خانه را همین چندسال پیش با گذاشتن یک در، کاملا از قسمت پایین جدا کرده بود. طبقه ی بالا سه خواب و سرویس بهداشتی مجزا و هال وآشپزخانه ای کوچک داشت که بعد از رفتن محسن و پسرنوجوانش هومن بی استفاده مانده بود. سال ها می شد که حتی برای خانه تکانی پایش را آن بالا نگذاشته بود. اگر آن زمان که سهمه برادرانش را می خرید تا خانه ی پدری را از کوبیده شدن حفظ کند، چنین فرجامی برای زندگی مشترک اش پیش بینی می کرد...