سرگرم کننده، با کارتون هایی طنزآمیز از ابتدا تا انتها.
یک کتاب تصویرسازی شده ی فوق العاده خنده دار.
بعد یک خرید موفق (که غیرمعمول هم هست)، راهی می شویم برای برگشتن به خانه. درک برمی گردد خانه شان و حالا من هم بالاخره می توانم استراحت کنم. همان طور که کفش های جدید (قیژ نکننده)ام پایم است، روی تختخواب قشنگ راحتم دراز می کشم و استراحت می کنم. دارم یک بسته تافی را که از قبل نگه داشته ام، می خورم و زل زده ام به سقف و با خودم فکر می کنم ممکن است روزی بهم اجازه بدهند رویش نقاشی کنم یا نه. اگر بتوانم که خیلی خوب می شود، ولی احتمالا کار سختی هم هست.
بعد مامان در را باز می کند... و همین کارش باعث می شود از جا بپرم. سعی می کنم تافی ام را قایم کنم. «تام، عمو کوینت اومده. می آی پایین یه سلامی بهش بکنی؟» «مجبولم؟» (حرف زدن با دهان پر تافی سخت است.) «آره. لطفا چند قرن هم طول نده اومدنت رو.» «آه ه ه ه ه!»
واقعا دلم نمی خواهد هیچ کدام از عکس های بچگی ام را بیاورم مدرسه. هیچ وقت. ولی آقای فولرمن گفت اگر یادمان برود، ایمیل یادآوری برای والدینمان می فرستد و این قضیه را خیلی خیلی وخیم تر می کند، چون مامان خیلی زیاد به ایمیلش سر می زند و درجا می رود معذب کننده ترین عکس هایی را که از بچگی ام هست، پیدا می کند.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.