گفتاری حکیمانه داریم با این مضمون: «نجیب زاده ی واقعی کسی است که از زنانی که زمانی با او بوده اند و یا مالیات هایی که پرداخت کرده است، سخنی به میان نیاورد.» البته، راستش را بخواهید این گفته واقعیت ندارد، دروغی است که من خود آن را بافته ام و به همین جهت از شما عذر می خواهم! ولی اگر واقعا قرار بود چنین گفتاری بر زبان جاری شود، به نظر من شرط دیگر باید آن می بود که نجیب زاده از کارهایی که جهت حفظ سلامتی و تندرستی اش انجام می دهد، هیچ حرفی به میان نیاورد.
میک جگر زمانی با تفاخر گفته بود: «ترجیح می دهم بمیرم تا آن که در چهل و پنج سالگی هنوز ترانه ی «رضایت» را بخوانم.» البته می دانم که او الان شصت سالگی را رد کرده و هنوز دارد همان ترانه را می خواند، ولی در آن زمان هم اگر عده ای به این حرف او خندیدند، من جزو آن ها نبودم. میک جگر در جوانی، تصوری از چهل و پنج سالگی خود نداشته است و من هم مثل او بودم. آیا حالا من باید به او بخندم؟ حق ندارم. تنها شانسی که من آورده ام این بوده که خواننده ی جوان راک نبوده ام. حرف های احمقانه ی مرا در جوانی کسی به یاد ندارد تا آن ها را دوباره تحویلم دهد.
میان اطمینان نا به جا و غرور به جا، فاصله ای است به نازکی برگ گل...