شمال را حس می کنی، جذبت می کند، پایبندت می کند، هرچه از جاذبه اش بگریزی، نیروی نامرئی باز تو را به سویش می کشاند، مثل قطره های باران به زمین، مثل سوزن به آهن ربا، مثل خون به خون، اجدادم همه اهل شمالند، جایی که اولین نگاه عاشقانه بین پدربزرگ و مادربزرگم رد و بدل شد.
این کتاب بی نهایت زیبا و خواندنی بود .
برم بخونم ببینمچی🙂
چقدر ملموسه این داستان برام♥️.خلقیات و عواطف چقدر دست یافتنی بودند.
فوقالعاده بود بسیار زیبا...
خیلی دوستش داشتم... شاید چیزی بین 4 و 5 ستاره.. لطیف بود و دوست داشتنی. داستان یک تلگرافچی، که صدای کهکشانها رو میشنوه و عاشق زن و بچه هاشه.