ممتاز، خیره کننده و به شکل درخشانی زنده.
یک شاهکار.
به شدت توصیه می شود.
وقتی به بیرون از نوآرک راندم و از ایروینگتون و چهارراه آهن و کلبه های سوزن بانان، لامبریاردز، لبنیاتی ملکه و پارکینگ ماشین های قراضه گذشتم، شب رو به خنکی می رفت. در حقیقت انگار حومه ی نوآرک که در ارتفاعی پنجاه و پنج متری ساخته شده بود، به بهشت هم نزدیک تر بود، چون خورشید در آنجا بزرگ تر، پایین تر و گردتر بود.
خیلی زود در مسیری افتادم که از کنار محوطه بزرگ چمنی می گذشت که خودبه خود آب پاشی می شدند و خانه هایی که هیچ کس بر سکوی ورودی آن ننشسته بود چون کسانی که داخل خانه ها بودند، حاضر نبودند نوع زندگی شان را با کسانی که بیرون بودند، قسمت کنند و حتی میزان رطوبتی که قرار بود بر پوست شان بنشیند را هم تنظیم می کردند. تازه ساعت هشت بود و نمی خواستم زود برسم، بنابراین در خیابان هایی دور زدم که اسم شان مانند کالج های شرقی بود انگار سال ها پیش وقتی مسئولان شهر آن ها را نامگذاری می کردند، برای سرنوشت بچه های این شهر هم تصمیم می گرفتند.
امیدوارم زن عمو با یخچال خالی بمیرد چون اگر پنیرش کپک بزند و یا پرتقال های نافی اش در یخچال پلاسیده شوند، همه ی ابدیت را بر سر بقیه ی مردگان خراب می کند.
اگرچه راث موفق به کسب جایزه ی نوبل ادبیات نشد، اما بیشتر افتخارات مهم دیگر را کسب کرد؛ از جمله جایزه ی ملی کتاب آمریکا، حلقه منتقدین کتاب آمریکا، پن فاکنر، پولیتزر و من بوکر.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
ترجمه خوب بود اما غلطهای املایی و ویراستاری بد