پس از سوار شدن در قطار تاروس که از حلب سوریه به استانبول می رود ، کارآگاه خصوصی "هرکول پوآرو" به هتل توکاتلیان می رسد و در آنجا تلگرافی دریافت می کند که وی را وادار به بازگشت به لندن می کند. وی به دربان دستور می دهد که برای او یک کوپه ی درجه یک در قطار سریع السیر شرق رزرو کند.
اگرچه قطار پیش از این کاملا پر شده و همه ی کوپه ها رزرو شده است ، پوآرو با مداخله ی دوست و همکار بلژیکی اش ، یک جای درجه دو در قطار بدست می آورد. مسافران زیادی در قطار هستند که یکی از آن ها راشت، تاجر ثروتمند آمریکایی است.
راشت پوآرو را می شناسد و از او درخواست محافظت می کند زیرا وی تهدید به مرگ شده است. پوآرو که از راشت خوشش نیامده، پرونده را رد می کند. پس از این در شب اول ، پوآرو وقایع عجیبی را مشاهده می کند.
صبح روز بعد قطار به دلیل قرار داشتن یک توده ی برف در مسیر، از حرکت باز می ایستد. در ادامه ی داستان به پوآرو خبر می دهند که راشت به قتل رسیده و قاتل هنوز سوار قطار است. پوآرو پرونده را به دست می گیرد و با کمک دکتری که در قطار است، بدن راشت را بازبینی می کند؛ او جای دوازده ضربه ی چاقو بر بدن وی می یابد و در کنار آن مدارک دیگری هم هست که هرکول پوآرو باید در مورد "قتل در قطار سریع السیر شرق" بررسی کند؛ این اثر یکی از محبوب ترین داستان های معمایی نوشته شده به قلم "آگاتا کریستی" می باشد.
وسوسه انگیز است که بگوییم آگاتا کریستی یک نابغه بود و به همین حد قانع شویم؛ جهان نوابغ فراوانی داشته است اما آگاتا کریستی یک چیز دیگر است!
یک معتاد به معما، چه چیزی بهتر از این می تواند هوس کند؟
آهسته و سرگرم کننده حرکت کرده و به نتیجه غافلگیرانه خود می رسد.
داستانی درخشان ومبتکرانه.
لازم به گفتن است که سلولهای کوچک خاکستری یک بار دیگرمعمایی به ظاهر حل نشدنی را حل می کنند. خانم کریستی یک داستان غیر ممکن را بسیار واقعی ساخته و خوانندگان خود را تا آخر مجذوب و مشکوک نگه می دارد.
هوا خیلی سرد بود و بدرقه یک بیگانه سرشناس کاری نبود که حسادت کسی را برانگیزد، اما گروهبان دوبسک نقش خود را مردانه بازی می کرد. عبارات مودبانه به زبان فرانسه سلیس از دهانش جاری بود. نه اینکه همه چیز را درباره بیگانه سرشناس بداند، اما مثل همیشه شایعاتی سر زبانها بود. شاهد بود که خلق ژنرال ژنرال خودش تنگ تر و تنگ تر شد تا اینکه سروکله این بیگانه بلژیکی پیدا شد که ظاهرا این همه راه را از انگلستان آمده بود. یک هفته گذشته بود، یک هفته بسیار پرتنش، و بعد اتفاقاتی افتاده بود. یک افسر بسیار برجسته خودکشی کرده و دیگری از سمت خود کناره گرفته بود. اضطراب چهره ها ناگهان از میان رفته و از برخی هشدارهای نظامی کاسته شده بود. و ژنرال ژنرال خود گروهبان دوبسک ناگهان ده سال جوانتر شده بود.
البته که مطمئنم! می دانم دارم درباره چی حرف می زنم. همه چیز را به شما می گویم. من رفته بودم روی تختم و خوابیده بودم، و ناگهان بیدار شدم… همه جا کاملا تاریک بود… من می دانستم یک مرد در کوپه من هست. آن قدر ترسیده بودم که نمی توانستم جیغ بزنم؛ منظورم را که می فهمید. سرجایم دراز کشیدم و فکر کردم: «وای! من قرار است کشته شوم». نمی توانم توضیح بدهم چه احساسی داشتم. به فکر این قطارهای کثافت افتادم و تمام آن وحشی گری هایی که درباره شان خوانده بودم. فکر کردم:«خب، به هر حال دستش به جواهرات من نمی رسد»، چون، می دانید، آن ها را توی یک جوراب گذاشته بودم و زیر بالشم پنهان کرده بودم که البته، چندان هم راحت نیست؛ چاله چوله دارد؛ منظورم را که می فهمید. به هر حال مهم نیست. کجا بودم؟ آنجا که متوجه شدید، مادام، که یک مرد در کوپه شماست. بله، خب، فقط با چشم های بسته دراز کشیده بودم و فکر می کردم چه کار باید بکنم، و فکر می کردم: «خب، فقط خدا را شکر که دخترم نمی داند به چه مصیبتی گرفتار شده ام». و بعد خودم را جمع وجور کردم و با دستم گشتم و زنگ را برای مأمور قطار به صدا درآوردم. فشار دادم و فشار دادم اما هیچ اتفاقی نیفتاد، و این طور بگویم که فکر کردم قلبم دارد می ایستد. با خود گفتم: «وای! شاید هر کسی که در قطار بوده کشته اند. به هر حال قطار ایستاده بود و سکوت بدی بر فضا حاکم شده بود. اما همان طور به فشار دادن زنگ ادامه دادم و… آه! چه نفس راحتی کشیدم وقتی صدای قدم هایی را شنیدم که دوان دوان در راهرو نزدیک می شد و بعد در کوپه ام را زد. جیغ زدم: «بیا تو»، و همزمان چراغ ها را هم روشن کردم. و، باور می کنید، هیچ کس در کوپه ام نبود.
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
آگاتا کریستی، نویسنده ای انگلیسی بود که بیشتر به خاطر داستان های معمایی و جنایی اش شناخته می شود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
من زیاد جنایی نخوندم ولی تا الان از نظر من بهترین نویسندهی کتاب جنایی ایشونه بعد از ده بچه زنگی، این کتاب و خوندم و واقعا مخم هنگ بود از پایانش آگاتا کریستی از اون دسته آدماییه که میتونی بری باهاش قتل انجام بدی و مو لای درز کارت نره 🤭😂🏃🏻♀️
چرا آوای چکامه غلطهای املایی را رفع نمیکند ؟
خود کتاب عالی بود، ولی به هیچ وجه با نشر آوای چکامه نخونید، پر از غلط املایی و نگارشی و حتی خیلی جاها اسمها رو جابهجا نوشتن که باعث اشتباه در فهم داستان میشه. در کل داشتانش جالب بود، ولی به نظرم کتاب «و سپس هیچ کس نماند»ش خیلی هیجانیتر بود.
من یه سوال داشتم . آیا کتابهای آگاتا کریستی مرتبط به همن یا هر کتابو میشه جداگانه خوند؟ مرسی
از هم جدا هستن
روند داستان واقعا جذابه و پایان جالبی داره. البته فیلم اقتباسی از این کتاب با بازی کنت برانا تا حدودی نا امید کنندس. پیشنهاد میکنم بعد از خوندن کتاب همین قسمت از سریال پوارو رو تماشا کنید.
در جهان کاراگاهی این کتاب بهترین معمایی است که تابه حالا نوشته شده بهتر از این نبوده و نخواهد آمد ، یک اقتباس سینمایی خوب هم از این اثر ساخته شده ، یعنی امکان ندارد برای اولین با در حال خواندن این کتاب باشید یا در حال دیدن فیلمش و بتوانید قاتل را درست حدس بزنید در حالی که جواب در کل طول داستان مقابل شما بود . کتابهای آگاتا کریستی همه عالی هستند ولی یکی این کتاب از نظر من بهترین است
چه نشری بهتره؟
انتشارات هرمس
بهترین ترجمه کتابهای آگاتا کریستی، فقط انتشارات هِرمِس
یکی از مهمترین خوبیهای این کتاب پایان متفاوت ان بود که به قول خودمان خواننده را شوکه کرد!
بعضی از ناشرها فقط پول و میشناسن انتشارات آوای چکامه انقدر که در هم و برهم نوشته و غلط املایی داره که کلا متن کتاب و عوض کرده.جوری که اصلا متوجه نمیشی چی میخونی پیشنهادم اینه حتما از نشر هرمس بخونید و اشتباهه سهوی منو انجام ندید که از نشر دیگه ای خریدم🤦🏻♂️
دقیقا آوای چکامه پر از ایراد نگارشی هست در حدی که تو خوندن مشکل ایجاد میکنه قابل چشم پوشی نیست
کتاب خوبی بود و مثل همیشه نمیتونستم کتابو بذارم زمین ولی به نظر شخصی من هیجان کتاب ده بچه زنگی آگاتا کریستی جان بیشتر از این کتابش بود
این کتاب غم و غصه خاصی داره. مخصوصا آخرش که پوارو تصمیم میگیره چجوری قضیه رو بازگو کنه. من با نشر هرمس خوندم و خیلی خوب بود.
اگاتا کریستی بی نظیره این کتاب جز کتابهای پرفروش بوده.پیشنهاد میکنم وسپس هیچکس نبود وقتل راجر اکروید رو هم بخونید
این اثر یکی از بهترینهای آگاتا کریستی محسوب میشه و نسبتا پیچیده است و هنگام خوندن باید فکر کنی ولی با اینکه از این اثر بیشتر تمجید شده من کتای شبح مرگ بر فراز نیل و قتل خانم مگینتی رو بیشتر دوست داشتم و کششون برای من بیشتر بود حتما حتما خوندن این کتاب و بقیه آثار کریستی رو پیشنهاد میدم
آثار آگاتا کریستی فوق العاده است