آگاتا کریستی، صاحب یکی از خلاق ترین ذهن ها در داستان های معمایی بود.
داستانی که هیچوقت صبر و هوش مخاطب را ضایع نمی کند.
کریستی، طبق معمول، جادوی خود در داستان سرایی را به نمایش می گذارد.
بابی گفت: «راه عابر پیاده از آن طرف است. ولی بعید می دانم توپ تا آنجا رفته باشد. با وجود این، فکر کنم صدایی شنیدم. تو نشنیدی؟» دکتر گفت صدایی نشنیده. بابی رفت دنبال توپ. پیدا کردن توپ مشکل بود، ولی بالاخره یافتش. جایی دور از دسترس بود. افتاده بود لای بوته خار بزرگی. چند تا لگد به بوته خار زد تا توپ افتاد. برش داشت و رفت. به دوستش گفت دیگر در این منطقه بازی نمی کند. دکتر آمد به طرف او، چون منطقه بعدی نزدیک پرتگاه بود.
بابی آهسته از کناره های پرتگاه پیش رفت. می دانست یک جا هست که راحت می تواند پایین برود. توپ جمع کن ها از همین جا می رفتند. از لبه ی پرتگاه خودشان را به پایین می آویختند و چند دقیقه بعد در حالی که نفس نفس می زدند، پیروزمندانه برمی گشتند. بابی ناگهان خشکش زد. همبازی اش را صدا زد و گفت: «بیا اینجا ببینم، دکتر جان. به نظرت این چیه؟» حدود پانزده متر پایین تر چیزی روی زمین افتاده بود که شبیه کپه ای لباس کهنه بود. دکتر نفسش بند آمد و گفت: «ای وای، یک نفر از بالای پرتگاه افتاده. باید برویم کمکش کنیم.»
با خودش گفت: «چه روزگار نامردی! با یک حرکت و یک قدم اشتباه، زندگی به آخر می رسد. آن هم آدمی که به نظر سالم بوده و شاید در زندگی اش یک روز هم بیماری را تجربه نکرده. با اینکه در این لحظات آخر عمر رنگش پریده، پیداست که پوست برنزه سالمی داشته. مردی که اهل طبیعت و هوای آزاد بوده و شاید حتی در خارج زندگی کرده.» با دقت بیشتری نگاهش کرد. موهای خرمایی فرفری اش تازه در قسمت شقیقه ها داشت سفید می شد. بینی بزرگ و چانه ی محکمی داشت و دندان های سفیدش از بین لب های بازش نمایان بود. بعد چشمش افتاد به شانه های پهن و دستهای چغر و زیبایش. پاهایش با زاویه ی عجیبی از هم باز بود. بابی لرزید و دوباره نگاهش افتاد به صورتش. چهره ای جذاب و خنده رو و خلاق و مصمم داشت. چشم هایش احتمالا آبی بود...
در این مطلب قصد داریم به تعدادی از کتاب های کلاسیک کوتاه بپردازیم که انتخاب هایی عالی برای ورود به جهان آثار کلاسیک به شمار می آیند.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
این تجربه به نظر برای بسیاری از نویسندگان پرفروش و موفق اتفاق افتاده است: مواجه شدن با واکنش های منفی، قبل از دستیابی به موفقیت.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
آگاتا کریستی، نویسنده ای انگلیسی بود که بیشتر به خاطر داستان های معمایی و جنایی اش شناخته می شود.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
به قدر کافی جذاب و معمایی نبود و با داستانهای قبلی آگاتا کریستی خیلی تفاوت داشت. مجموعه کتابهای پوآرو جذابتر هستند.