کتاب شاهکارهای کوتاه (چهار داستان)

Victor Hugo Short story collection
کد کتاب : 3049
مترجم :
شابک : 9789642575961
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

معرفی کتاب شاهکارهای کوتاه (چهار داستان) اثر ویکتور هوگو

ویکتور ماری هوگو (۱۸۸۵- ۱۸۰۲)، نویسنده شاهکارهای کوتاه (چهار داستان) است. این کتاب سرگذشت محکوم به اعدامی است که آخرین خاطرات خود و نظریاتش «نسبت به محکومین، مذاکره با کشیش، وکیل، مستحفظین و زندانیان» در آن منعکس شده. در حقیقت ویکتور هوگو این داستان را به خاطر مخالفتش «با اجرای حکم اعدام» نوشته است. در اینجا عنوان نامه ها تمام خطاب به «ماری» زن محکوم است.

داستان «کلود ولگرد»، سرگذشت کارگر فقیری است که به اتّفاق معشوقه اش و بچّۀ او در پاریس زندگی می کند. «کلود» مردی کاری، لایق، قابل و باهوش است که بر اثر تربیت غلط اجتماعی، فاسد و مهمل شده است. از طرف دیگر، طبیعت استعداد بسیاری را در وی به ودیعه نهاه است. در زمستانی «کلود» بر اثر سرما و نداشتن غذا و فشار گرسنگی زن و بچّه، به دزدی دست می زند و سر از زندان مرکزی «کلرود» در می آورد. او در آن جا بر اثر اتّفاقاتی مرتکب قتل و محکوم به مرگ با گیوتین می شود. داستان، با هدف نشان دادن موهبت ها و استعدادهایی که طبیعت در انسان به ودیعه گذاشته و اجتماع آن را به فساد می کشد، به نگارش در آمده است.

کتاب شاهکارهای کوتاه (چهار داستان)

ویکتور هوگو
ویکتور هوگو، زاده ی 26 فوریه 1802 و درگذشته 22 می 1885، شاعر، داستان نویس و نمایشنامه نویس فرانسوی بود.ویکتور دوران کودکی را در کشورهای گوناگونی گذراند. او مدت کوتاهی در کالج اشراف در مادرید اسپانیا درس خواند و در فرانسه تحت آموزش معلم خصوصی خود، پدر ریوییر، قرار گرفت.هوگو سرودن شعر را با ترجمه ی اشعار ویرژیل آغاز کرد و همراه با این اشعار، قصیده ای بلند در وصف سیل سرود. نخستین مجموعه اشعار او در سال 1822 و در بیست سالگی، و نخستین رمانش در سال 1826 به چاپ رسیدند.هوگو در سال 1822 با آدل فوشه، د...
دسته بندی های کتاب شاهکارهای کوتاه (چهار داستان)
قسمت هایی از کتاب شاهکارهای کوتاه (چهار داستان) (لذت متن)
در زندانی که کلود ولگرد محبوس بود مردی به سمت مدیری کارگاه ها انجام وظیفه می کرد. این مرد از سنخ کارمندانی بود که گفتی او را فقط برای اداره امور زندان ها ساخته اند. مرد که از زندانبانی و سوداگری هر دو مایه داشت سرشت عجیبی بود که در آن واحد هم دستوری به کارگر می داد و هم زهر چشمی از زندانی می گرفت. هم افزار به دست محکوم می داد و هم زنجیر بر پای او می نهاد. این مرد ذاتا مظهر اضداد بود. مردی بود کوتاه قد و مستبد و خودپسند و خودرأی و بر نفس خود نیز تسلط نداشت. از طرفی به موقع رفیقی مهربان و جوانمرد و خوش روی و خوش زبان بود و حتی با لطف و محبت به شوخی می پرداخت. در واقع مردی خشن و سختگیر بود، ولی جدی و بااراده نبود. با هیچ کس به بحث و احتجاج نمی پرداخت و حتی با خود نیز استدلال نمی کرد. برای زن خود شوهری نیکو و برای اطفال خویش پدری مهربان بود، ولی این امر مسلما وظیفه است نه تقوا و فضیلت. به طور خلاصه، مدیر مردی بدخلق و بد ادا بود، ولی شریر و موذی به شمار نمی رفت. مردی بود که در سراپای وجودش چیزی قابل ارتعاش و قابل کشش وجود نداشت، یعنی ذرات وجودش در برخورد با هیچ امر یا واقعه ای متألم و متأثر نمی شد. ترکیب او از اجزاء بی حس و حالتی بود که در تصادم با هیچ گونه فکر و احساسی به صدا درنمی آمدند و انعکاسی از خود نشان نمی دادند. خشم این مرد سرد و منجمد، کینه اش شوم و حزن انگیز و قهرش دور از نگرانی و سر و صدا بود. از آن سنخ مردانی بود که بی آنکه گرم شوند آتش می گیرند و ظرفیت حرارتی ایشان هیچ، یعنی صفر است. از زمره کسانی بود که اغلب انسان تصور می کند از چوب ساخته شده اند، از کسانی که از یک سر مشتعلند و از سر دیگر سرد. خط اصلی یعنی، خط منصفی که در لوح اخلاق این مرد دیده می شد همان خط عناد و لجاج بود.