شوهرش که مهربان می شد، یقینا دل بی جنبه ی او هم با هر تماس و پیامک سامان غنج نمی رفت. باید جلوی سرکشی این دل را می گرفت. سامان آدمی نبود که از زنی درگیر حس های ممنوع خوشش بیاید. باید محکم می بود و برای نگه داشتن زندگی اش با چنگ و دندان هم که شده تقلا می کرد تا باز هم شایسته ی نگاه پر تحسین سامان باشد. دلش لک زده بود برای روزهای بی حسی به سامان، برای غرور وجودش، با شخصیتی دلش که بی افسار، محکم و رام بود.