بی پرده و مهرآمیز.
داستانی گزنده درباره ی کشف خویشتن.
بینش های همدلانه ی نویسنده، مخاطبین را جذب خواهد کرد.
خانم «هابسن» تقریبا هر بار که کسی برای «کیلی» یادداشت می فرستاد، سرش فریاد می کشید. «کیلی» مثل «توری» یا «نیکول» یا «استف» نبود. بچه های دیگر کل روز از این طرف به آن طرف کلاس، یادداشت پرت می کردند و خانم «هابسن» حتی متوجه آن ها هم نمی شد.
هر بار «کیلی» آن مسیر طولانی تا سطل زباله را می رفت و برمی گشت، تا جایی که می توانست چشم هایش را محکم می بست. «کیلی» تحمل دیدن چشم غره های «توری» و «نیکول» و «استف» را نداشت.
یک بار «استف» تا سه روز با «کیلی» حرف نزد، چون «کیلی» به خاطر یادداشتی که باید به دست «توری» می رساند، گیر افتاده بود.
وای چقدر خوب چون که اسم من انیا هست وای منم چشمام سبز هست و الان موهام رو کوتاوصورتی کردم
من نیمیه این رمانو خوندم ولی بقیه شو پیدا نمیکنم
این کتابرو ندارم ولی قبلا خوندمش خیلی قشنگه❤️
*من این رمان رو دنبال میکنم واقعا عالیه*
ستاره داره
این رمان خیلی خوب هست