«ور» از پله هایی که پشت حوضچه پیدا کرده بود، بالا رفت و روی لبه ی آن نشست. تصور کرد حوضچه پر از آب شده. خودش را تصور کرد که توی حوضچه ی پر از آب می افتد و وقتی بیرون می آید، دیگر اینقدر باعث ناامیدی پدر و مادرش نیست. فکر کرد به پسری تبدیل می شود که در کارنامه اش می نویسند: روابط اجتماعی «ور» خیلی خوب است! و او بچه ای بسیار نرمال است!
در سنگر و باروی قلعه ها معمولا شیارهایی وجود دارد که به آن، روزنه ی تیر می گویند. این روزنه ها به نگهبانان قلعه اجازه می داد بدون آن که هدف قرار گیرند، به دشمنانی که به قلعه نزدیک می شدند، تیراندازی کنند. «ور» فکر کرد چشمان آبی دختر، یکجورهایی شبیه آن روزنه ها است.
«ور» با احتیاط روی لبه ی حوضچه ایستاد. ارتفاع بیشتر در جنگ های قرون وسطا همیشه یک مزیت به حساب می آمد. بعد «ور» بی پروا، انگار که بخواهد حریف بطلبد، گفت: «تو فکر کردی کی هستی؟» دختر لب هایش را محکم به هم فشار داد و انگشتش را روی آن ها گذاشت. مثل این که داشت فکر می کرد چنین اطلاعات ارزشمندی را آشکار بکند یا نه. آخر سر، شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «جولین.»