یک تراژدی آمریکایی بزرگ.
رک و جسورانه به سبک آثار یونانی.
تراژدی باشکوه یوجین اونیل.
چشمان تیره و سرکش او، آدم را یاد چشمان حیوانی وحشی در اسارت می اندازد. هر روز، قفسی است که در آن اسیر شده اما او در درون، تسلیم نشده است. طراوت و سرزندگی سرکوب شده و خشم آلودی در او وجود دارد.
آن ها به اندازه ی کافی قوی نبودند. فکر می کردند که خدا، آرام است. می خندیند. اما دیگر نمی خندند.
آن ها مثل زنانی خسته هستند که روی سقف آن به سینه ها، دستان و موهایشان استراحت می دهند، و زمانی که باران بگیرد، اشک هایشان به شکلی یکنواخت جاری خواهد شد و روی دودکش ها خواهد پوسید.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
کارنامه ی «یوجین اونیل» پر از رکوردهای تاریخی است: او تنها نمایشنامه نویس آمریکایی است که «جایزه ی نوبل ادبیات» را از آن خود کرده و هم چنین، چهار بار برنده ی «جایزه ی پولیتزر» شده است.