این اثر، امروزه نیز با قدرت طنین انداز است.
مرتبط با زمانه، بدیع و عمیقا تکان دهنده.
اثری کم نظیر و پرمایه.
فکر نکن که می توانی با گفتن این که من تنها هستم، مرا بترسانی. فرانسه تنهاست. خدا تنهاست. و تنهایی خدا، قدرت اوست.
رابرت: این اراده ی خداست که من تو را پیش پدرت برگردانم تا آن جا غل و زنجیرت کنند و دیوانگی را از وجودت بیرون بکشند. جواب این را چه می دهی؟ ژان: شما فکر می کنید می توانید، آقا؛ اما خواهید دید که کاملا اتفاقات دیگری خواهد افتاد. گفته بودید که حاضر نیستید مرا ببینید؛ اما من اینجا هستم.
نمی خواهم دیگر چیزی درباره ی پدربزرگم بشنوم. او آن قدر خردمند بود که سهم خرد پنج نسل از کل خانواده را مصرف کرد و باعث شد همین احمق فقیری که هستم، باشم.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
می توان گفت که هدف اصلی این ژانر، «زندگی بخشیدن به تاریخ» از طریق ساختن داستان هایی درباره ی گذشته یا یک دوره ی تاریخی خاص است.
خیلی دوسش داشتم ، خیلی عمیق بود ،، مخصوصا اگه به دوران قرون وسطی علاقمند باشید