فکر نکن که می توانی با گفتن این که من تنها هستم، مرا بترسانی. فرانسه تنهاست. خدا تنهاست. و تنهایی خدا، قدرت اوست.
رابرت: این اراده ی خداست که من تو را پیش پدرت برگردانم تا آن جا غل و زنجیرت کنند و دیوانگی را از وجودت بیرون بکشند. جواب این را چه می دهی؟
ژان: شما فکر می کنید می توانید، آقا؛ اما خواهید دید که کاملا اتفاقات دیگری خواهد افتاد. گفته بودید که حاضر نیستید مرا ببینید؛ اما من اینجا هستم.
نمی خواهم دیگر چیزی درباره ی پدربزرگم بشنوم. او آن قدر خردمند بود که سهم خرد پنج نسل از کل خانواده را مصرف کرد و باعث شد همین احمق فقیری که هستم، باشم.