وقتی در اتاق انتظار بیدار شدم، کسی آنجا نبود و گریه کردم. چگونه ممکن بود ارنستو سان اپیفانیو به تنهایی در بیمارستانی در مکزیکو سیتی بمیرد؟ چگونه ممکن بود من تنها کسی باشم که منتظرم کسی به من بگوید او مرده یا از عملی وحشتناک جان سالم به در برده است؟ وقتی گریه ام تمام شد، فکر کنم دوباره خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، مادر ارنستو کنارم بود و چیزی زیر لب میگفت که نمی فهمیدم، مدتی طول کشید تا متوجه شدم دعا می خواند. بعد پرستاری وارد شد و گفت همه چیز خوب پیش رفته است. توضیح داد عمل مووفقیت آمیز بوده.
یک هفته بعد از اینکه به خانه برگشتم، شروع کردم به قدم زدن اطراف محله مان. اول پیاده روی های کوتاهی بودند: یکبار اطراف بلوک و تمام. کم کم، هرچند، جسارت بیشتری پیدا کردم ، و بیرون رفتن هایم، ابتدا به صورت آزمایشی، دور و دورتر می شد. محله تغییر کرده بود. دوبار مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. بار اول بچه هایی بودند که چاقوی آشپزخانه داشتند و بار دوم عده ای بزرگسال که وقتی پولی در جیب هایم پیدا نکردند به شدت کتکم زدند. اما دیگر احساس درد نمی کردم، و اهمیتی هم نمی دادم. این یکی از چیز هایی است که در لافوپرتسا یاد گرفتم. آن شب لولا، دوست دختر پسرم روی زخم هایم ید ریخت و آن ها را پاک کرد و به من هشدار داد جاهای خاصی وجود دارد که نباید بروم. به او گفتم اهمیتی نمی دهم که هر از گاهی کتک بخورم. گفت :«کتک خوردن را دوست دارید؟» گفتم : «نه دوست ندارم. اگر هر روز باشد که دوست ندارم»
۱ ژانویه: امروز فهمیدم چیزی را که دیروز نوشتم در حقیقت امروز نوشته ام: هرچیزی از ۳۱ دسامبر در ۱ ژانویه، یعنی امروز، نوشتم، و آنچه از ۳۰ دسامبر در ۳۱ دسامبر نوشتم، یعنی دیروز. آنچه را امروز می نویسم در حقیقت فردا می نویسم، که برای من امروز و دیروز خواهد بود، و همچنین، به تعبیری فردا: یک روز نامرئی. کافی است.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
کاراگاهان وحشی کتابی گیج کننده. گنگ و پر از اسامی اشحاص و مکانهاست واقعا نمیدونم چرا اینقد ازش تعریف میکنن
شما درکی از موضوع، روایت ها، شخصی پردازیها و نگاه بولانیو نداری
جوادی اکثر اسامی را اشتباه ترجمه میکنه
مگه اسامی ترجمه میشوند؟
موجود کنید
کتابی بسیار جالب توجه و بسیار متفاوت با دیگر آثار خود نویسنده. در این کتاب ورای داستان جذاب و سرشار از طنزی که در ظاهر جریان دارد نویسنده نقبی میزند به ادبیات معاصر آمریکای لاتین و نقد و بررسی تمام عیاری از ادبیات و شعر آن جغرافیا و به خصوص مکزیک ارائه میدهد. قطعاً مترجم کتاب زحمت زیادی برای ترجمۀ این اثر کشیده اند چون متن انگلیسی سرشار از ایهام و تلمیح و استعاره و کنایههای آمیخته با طنز است که از زبان شخصیت اول نوجوان بیان میشود. فقط امیدوارم برای دریافت مجوز کمترین آسیب به متن رسیده باشد چون بسیاری از موشکافیهای شخصیتی داستان در قالب فضاهایی آنگونه روایت میشوند. ولی حتی در این صورت باز هم چیزی از ارزش اثر کم نخواهد شد.
کتاب «کارآگاهان وحشی» یکی از واپسین نوشتههای این غول رماننویسی ادبیات آمریکای لاتین است که پساز خدایان زاده شد – فوئنتس، مارکز، یوسا - و زودتر از آنها درگذشت. این رمان سترگ که روایتی گسیختهگسیخته همچون قطعاتی نامنظم است، چنان با شوخطبعی، سادگی، کوتاهنویسی و حساسیت همراه شده که یک آن هم نمیشود از همراهیاش دست برداشت.
بولانیو خودش خدا بود و در بند نام و یا سبک این نویسندهها به خصوص مارکز نبود. کلیشهها را گذاشت کنار و نوشت...
موضوع کتاب چیه؟چرا در مورد موضوع کتاب جایی نوشته نشده؟
اتفاقا نشر نون طرح جلدهای خیلی خوبی انتخاب میکنه این جلد هم از جلد اصلی کتاب بهتره،داستانشم جالبه به نظرم ارزش خوندن داره
رمان به طور کلی حول محور نحوهی شکل گیری یک جریان ادبی در آمریکای لاتین به توسط دو شاعر با خصیصههای شخصیتی منحصر به فرد میگردد. خواننده با فرم خاصی که نویسنده برای روایت رمان انتخاب کرده از زبان افراد مختلف که هر کدام برخوردی با این دو شاعر داشته اند خط داستانی رو پی میگیرد. رمان به شدت بی پروا به مسائل تنانگی و اروتیک شخصیتها ورود میکند و این رو به فرم اثر تبدیل میکند که در ترجمه فارسی به احتمال زیاد مثله شده است. یک مولتی رمانِ شاهکار.
چه طرح جلد زشتی. همیشه 5 گزینه رو به ترتیبی در انتخاب کتاب دخیل میکنم: 1- طرح جلد 2- نویسنده 3- مترجم 4- قیمت 5- انتشارات و کیفیت چاپ. با این طرح جلد رغبت به خرید نکردم حالا کتاب هر چی که میخواد باشه.
فرومایگان واقعی آنانی هستند که به ظاهر کتابها و نه باطن شان اهمیت میدهند. ماریو بارگاس یوسا
شما بنظرم لوازم تزیینی میخای
به نظرم جلد خوبیه
منم میخواستم بخرم ولی از طرح جلدش خوشم نیومد. کتاب یه چیزی هست که یک عمر در خانه هر فردی ماندگار میشود و باید سوای محتوی مالکیت و در دست گرفتن آن نیز حس خوبی به آدم منتقل کند. فرومایگان واقعی آنانی هستند که به سلایق و نظرات و افراد توهین میکنند و تاب انتقاد ندارند.
خانوم سهیلا. اولا که این جملهی آخری که به تقلید نوشتید خودش توهین به من و سایر دوستداران این رمان و این نویسنده ست. ثانیا من جملهی بارگاس یوسا رو نقل کردم. پس حقی براتون نمیمونه که جملهی این نویسندهی بزرگ رو تغییر بدید.
دوستان آرام باشید رامین جان فقط از طرح جلد خوششان نیامد ماریو بارگاس یوسا و .... رو چرا وارد این ماجرا میکنید، رامین جان شما میتونید به یک گرافیک دیزاینر مراجعه کنید و طرح موردعلاقتون رو سفارش بدید و کاور کنید، الویت هرکس هم مثل منحصر بفرد بودن موجودات زیبایی خودش رو دارد.
کسی که طرح جلد براش به محتوا و نویسنده و مترجم ارجحیت داشته باشه تکلیفش معلومه! و اما کسی که از چنین موجودی حمایت میکنه و بخاطرش جملهی یوسا رو هم نقض میکنه ؛ تکلیفش با خودشم مشخص نیست! سهیلا خانم فکر کنم شما از اون کسانی هستی که رنگ لاکت باید با رنگ جلد کتابی که میخری ست باشه ؛ حالا اون کتاب مسیح باز مصلوب کازانتزاکیس باشه یا شنگول و منگول فرقی نمیکنه برات!
همینکه گزینه اولت طرح جلده مشخصه خیلی تباهی