نمی توانی برگردی. این دنیای پلیس ها و دزدها و خارجی های بدون مدرک شناسایی، زورش از تو خیلی زیادتر است. وقتی می گویم پرزور یعنی آزاد، دنیای پروزن، بدون آنتروپی، دنیایی که می شناسی و هرگز قادر نیستی خودت را ازش جدا کنی. مثل خالکوبی.
اما به جایش، سرزمین مادری ات را پس می گیری، و قوانینی که ازت محافظت می کنند، و حق دیدن دختر بسیار زیبایی که صدای گنگی دارد. دختری ایستاده در چارچوب در اتاقت، خدمتکاری که آمده تختخوابت را مرتب کند.
تا چشم بر هم گذاشتم، خواب پنجره ای با قاب محکم و چوبی را دیدم که شبیه پنجره های توی نقاشی های کتاب های کودکان، برش داده شده بود.