اثری نفسگیر و مسحورکننده از نویسنده ای حیرت انگیز.
یک سیل شگفت آور از عاطفه، یک تأمل تاریخی درخشان، یک فانتزی جذاب.
یکی از بهترین آثار متأخر نویسنده ی شیلیایی افسانه ای، «روبرتو بولانیو».
میرانم ولی هنوز گفتنی بسیار دارم. پیش از این آرامش داشتم. آرمیده و آسوده بودم. اما ناگهان همهچیز برآشفت. تقصیر از آن جوانک فرتوت است. در آرامش بودم. لیک دیگر آرام ندارم. چیزهایی هست که روشن باید کرد. پس بر آرنج خود تکیه میزنم، سر نجیب و لرزان خویش فراز میآورم، در خاطرهها غور میکنم و از آن میان سرگذشتهایی بیرون میکشم که نقش بر آب خواهد کرد بدگوییهای بدخواهانهٔ جوانک فرتوت را که از بهر ننگین کردن نام من به شبی توفانی جار زده است. زهی خیال باطل. آدمیزاده باید که مسئولیتپذیر باشد و من همیشه بودهام. آدمیزاده تعهد اخلاقی دارد که مسئولیت کارهای خویش به گردن گیرد و این تعهد بر سخنان وی نیز هست و هم بر سکوتش. آری، سکوتش، از آنکه سکوت نیز به آسمان رود و خداوند آن را شنود و هماویش فهم کند و بس و قادر و قابل است به داوری.
در چند متری نرودا ایستاده بودم و میان من او شب بود و ماه، تندیس سوار و گیاهان شیلی، جنگل شیلیایی و وقار ناپدیدار سرزمین ما. شک ندارم که جوانک فرتوت هیچ نقلی از این دست ندارد. هرگز نرودا را ندیده است. از نویسندگان بزرگ جمهوری شیلی هیچکدام را به عینیت و صراحتی ندیده است که من نرودا را دیدم. چه بهایی شاید بردن بدانکه پیش و پس از این دیدار چه پیش آمد؟ نرودا بود که شعرهایی مر ماه را میخواند و خطاب میکرد کانیهای زمین و ستارگان را که ماهیتشان جز به فراست بر ما نمودار نیاید. من آنجا بودم و از سرما میلرزیدم و ناگهان میپنداشتم که چوخایم چندین شماره به تنم گشاد باشد، چون کلیسای جامعی که من برهنه و بهوشگشته در اندرون آن روزگار بگذرانم. نرودا بود که زمزمههای وی را نیک درنمییافتم لیک از دم نخست به گوهر ذات با من سخن میگفت.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
ترجمهی رباب محب در نشر آده دلنشینتر است.
کدوم ترجمه بهتره ؟
وقت بخیر، کدام ترجمه را پیشنهاد میکنید
سلام بنده این کتاب را نخوانده ام اما ونداد جلیلی با توجه به اثری که با ترجمه ایشان در حال خواندن هستم به نظر بهتر میآید.