کتاب آخرین غروب های زمین

Last Evenings on Earth
کد کتاب : 12863
مترجم :
شابک : 9789643627188
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 211
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

«روبرتو بولانیو» از نویسندگان برجسته در ادبیات آمریکای لاتین

معرفی کتاب آخرین غروب های زمین اثر روبرتو بولانیو

کتاب «آخرین غروب های زمین» مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی «روبرتو بولانیو» است که نخستین بار در سال 1997 انتشار یافت. این چهارده داستان تاریک و جذاب همگی به صورت اول-شخص توسط مردانی (معمولا جوان) روایت می شود که به دنبال رسیدن به هدفی دور از دسترسشان (شهرت، موفقیت، عشق) هستند و امید اندکی برای رسیدن به مقصود خود دارند. داستان همنام با عنوان کتاب، در سال 1975 رقم می خورد و به ماجرای مردی اهل «مکزیکو سیتی» می پردازد که به همراه پدرش به سفری به شهر «آکاپولکو» رفته است—سفری که رابطه ی آن ها را با چالش هایی بسیار سخت مواجه می کند. داستان های این مجموعه، تم ها و لحن هایی مشابه دارند و به شکلی استادانه خلق شده اند: «بولانیو» بدون این که داستان های خود را بیش از اندازه تلخ و غم انگیز کند، از بار سنگین ناامیدی بر دوش انسان سخن می گوید.

کتاب آخرین غروب های زمین

روبرتو بولانیو
روبرتو بولانیو، زاده ی 15 ژوئیه 1953 و درگذشته ی 28 آوریل 2003، نویسنده و شاعر شیلیایی و از پیشگامان موج نوی داستان نویسی آمریکای جنوبی است.او زندگی ای را از سر گذراند که مشخصه ی اصلی اش آوارگی بود. پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی بولانیو، او و خانواده اش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال 1968 به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان، اشتهای او به ادبیات سر باز کرد و چنان حریصانه می خواند که به بت تمام زندگی اش، خورخه لوئیس بورخس پهلو می زد.روبرتو هر چه به...
نکوداشت های کتاب آخرین غروب های زمین
It conjures dreamlike worlds that shock with their familiarity.
این اثر، جهان هایی رویاگونه را خلق می کند که آشنا بودنشان، شوکه کننده است.
St. Petersburg Times

Complex and provocative.
پیچیده و احساس برانگیز.
International Herald Tribune

Brilliant.
درخشان.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب آخرین غروب های زمین (لذت متن)
هیچ نشانه ای از پدرش نمی بیند و لحظه ای او را تصور می کند که در آب غوطه ور است، یا بدتر از آن، مثل سنگی غرق می شود، با چشمانی باز، در گودالی عمیق که بر فراز آن بر سطح آب، در قایقی که چون گهواره ای تکان می خورد، پسرش دست از خندیدن برداشته و کم کم نگران شده است.

آن وقت سر جایش می نشیند، و چون آن طرف قایق را نگاه کرده و آنجا هم هیچ نشانه ای از پدرش ندیده، می پرد توی آب و آنچه روی می دهد از این قرار است: مادامی که با چشمان باز پایین می رود، پدرش، او هم با چشمانی باز، کیف پول در دست راست بالا می آید (کمابیش هم را لمس می کنند).

وقتی از کنار هم می گذرند به هم نگاه می کنند، اما نمی توانند، یا دست کم بلافاصله نمی توانند مسیرشان را تغییر دهند، بنابراین به فرود خاموش خود ادامه می دهد و پدرش هم در سکوت به صعود خود.