کتاب ستاره دوردست (پالتویی)

Distant Star
کد کتاب : 55484
مترجم :
شابک : 978-6222671815
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 204
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1996
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

ستاره دوردست (رقعی)
Distant Star
کد کتاب : 12862
مترجم :
شابک : 9789643519322
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 152
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1996
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب ستاره دوردست (رقعی) اثر روبرتو بولانیو

کتاب «ستاره دوردست» رمانی نوشته ی «روبرتو بولانیو» است که نخستین بار در سال 1996 به انتشار رسید. «روییز-تاگله» خلبانی در نیروی هوایی است که از کودتای سال 1973 استفاده می کند تا نسخه ای مختص به خودش را از «شعر شیلیایی نوین» ارائه کند: پروژه ای غیرعادی که شامل نوشتن در آسمان (با استفاده از دود هواپیما)، شعر، شکنجه، و نمایشگاه عکس می شود. «روییز-تاگله» برای راوی بی نام و نشان داستان، که اولین بار او را در یک کارگاه شعر در دانشگاه ملاقات می کند، به دست پشت پرده ی تمام جنایت های رژیم «ژنرال پینوشه» تبدیل می شود. راوی که قادر نیست جلوی خود را بگیرد و تلاش می کند تا «روییز-تاگله» را بیابد، نشانه هایی از کارهای او را بارها و بارها در شرایط مختلف می بیند.

کتاب ستاره دوردست (رقعی)


ویژگی های کتاب ستاره دوردست (رقعی)

برنده ی جایزه ی ادبی ماریا انکلان سال 2005

«روبرتو بولانیو» از نویسندگان برجسته در ادبیات آمریکای لاتین

روبرتو بولانیو
روبرتو بولانیو، زاده ی 15 ژوئیه 1953 و درگذشته ی 28 آوریل 2003، نویسنده و شاعر شیلیایی و از پیشگامان موج نوی داستان نویسی آمریکای جنوبی است.او زندگی ای را از سر گذراند که مشخصه ی اصلی اش آوارگی بود. پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی بولانیو، او و خانواده اش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال 1968 به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان، اشتهای او به ادبیات سر باز کرد و چنان حریصانه می خواند که به بت تمام زندگی اش، خورخه لوئیس بورخس پهلو می زد.روبرتو هر چه به...
نکوداشت های کتاب ستاره دوردست (رقعی)
Full of a strange kind of gallows humour.
سرشار از گونه ای عجیب از شوخی های طعنه آمیز.
Guardian Guardian

A chilling novel about the nightmare of a corrupt and brutal dictatorship.
رمانی تشویش آور درباره کابوس یک دیکتاتوری فاسد و بی رحم.

A true masterpiece.
یک شاهکار واقعی.
Vanguardia

قسمت هایی از کتاب ستاره دوردست (رقعی) (لذت متن)
راستش را بخواهید خوب نمی شناختمش. هفته ای یک یا دوبار در جلسات شعر می دیدمش. خیلی پرحرف نبود. اما من بودم. خیلی حرف می زدیم، نه فقط درباره شعر، که از هر دری حرف می زدیم؛ سیاست، سفر، نقاشی، معماری، عکاسی، انقلاب و مبارزه ی مسلحانه که به زندگی تازه و دوران جدیدی می انجامید.

خب این فکر و خیالمان بود، برای بسیاری از ما، رویایی دست نیافتنی به حساب می آمد، یا کلیدی که دروازه ی آمال و آرزوها و آرمان ها را می گشود، آرمان هایی که ارزش داشت برای آن ها زندگی کنی و ما البته تصویر گنگی از آن در ذهن خود داشتیم.

هرچند همین رویاها به کابوس بدل می شد، اما نمی گذاشتیم ما را به هم بریزد. سن و سال زیادی نداشتیم، میانگین سنی ما از هفده تا بیست و یک سال بود و بیشتر دانشجوی دانشکده ی ادبیات بودیم و فقط خواهران «گارمندیا» جامعه شناسی و روان شناسی می خواندند و «آلبرتو روئیس تاگله» که می گفت خودآموخته است.