اثری مسحورکننده.
اثری از یک عصیانگر ادبی نمونه.
مجموعه ای فوق العاده بدیع، متشکل از پنج داستان و دو مقاله.
در نگاه آن ها که خوب می شناختندش، «مانوئل پردا» بیش و پیش از هر چیز، دو خصیصه ی بی مثال داشت: پدری رقیق القلب بود و مراقب خانواده، و وکیلی بری از خطا با کارنامه ای بی نقص، آن هم در سرزمین و زمانه ای که صداقت در کار وکالت، خریداری نداشت.
از شغلش در مقام وکیل چیز چندانی نمی توان گفت. پول روی پول می گذاشت و بیشتر دوستی می کرد تا دشمنی؛ که کار کمی هم نبود.
وقتی بین قاضی شدن یا کاندیداتوری در حزبی سیاسی، حق انتخاب داشت، بی درنگ کرسی قضاوت را برگزید. گرچه می توانست در سیاست پیروز شود و گفتن ندارد که معنای این کارش، چشم پوشی از پولی بود که ممکن بود در عرصه ی سیاست عایدش شود.
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
مهمترین نکته دربارهی داستانهای بولانیو، این است که از ابتدا تا انتها روی یک خط صاف روایت میشوند. داستانها چندجایی میتوانند غافلگیرت کنند، تکههایی در هر داستان وجود دارد که میتواند هیجان، خوشحالی یا ناراحتی را در تو بیدار کند اما بولانیو همهچیز را طوری کنار هم قرار میدهد که قتل و چاقوکشی هم هیچ انحنایی روی خط ایجاد نکند و این البته به گمان من نقطه قوت بولانیوست.