سرشار از گونه ای عجیب از شوخی های طعنه آمیز.
رمانی تشویش آور درباره کابوس یک دیکتاتوری فاسد و بی رحم.
یک شاهکار واقعی.
راستش را بخواهید خوب نمی شناختمش. هفته ای یک یا دوبار در جلسات شعر می دیدمش. خیلی پرحرف نبود. اما من بودم. خیلی حرف می زدیم، نه فقط درباره شعر، که از هر دری حرف می زدیم؛ سیاست، سفر، نقاشی، معماری، عکاسی، انقلاب و مبارزه ی مسلحانه که به زندگی تازه و دوران جدیدی می انجامید.
خب این فکر و خیالمان بود، برای بسیاری از ما، رویایی دست نیافتنی به حساب می آمد، یا کلیدی که دروازه ی آمال و آرزوها و آرمان ها را می گشود، آرمان هایی که ارزش داشت برای آن ها زندگی کنی و ما البته تصویر گنگی از آن در ذهن خود داشتیم.
هرچند همین رویاها به کابوس بدل می شد، اما نمی گذاشتیم ما را به هم بریزد. سن و سال زیادی نداشتیم، میانگین سنی ما از هفده تا بیست و یک سال بود و بیشتر دانشجوی دانشکده ی ادبیات بودیم و فقط خواهران «گارمندیا» جامعه شناسی و روان شناسی می خواندند و «آلبرتو روئیس تاگله» که می گفت خودآموخته است.
بیش از هر ژانر و سبک دیگر، این «رئالیسم جادویی» بود که دوران شکوفایی «ادبیات آمریکای لاتین» را در قرن بیستم تعریف کرد
بی ارزش پوچ و بی هدف نوع بیان عذاب آور آخرین کتابی بود که از بولانیو خوندم
نسخه 150 صفحه ای رقعی انتشارات نگاه رو خوندم،ترجمه مناسبی داشت ولی نیازمند پاورقیهای بسیاری بود که از جانب مترجم و ویراستار نادیده گرفته شده.کتاب در خصوص دوره پس از کودتا پینوشه هست و درونش بارها از سیاستمداران شیلیایی و شعرا شیلیایی و فرانسوی و... نام برده میشه و مترجم هم تنها به ترجمه اثر اکتفا میکنه.بسیاری از مضامین مورد نظر نویسنده به این شکل مغفول میمونه