هنگامی که او در مورد شخصی یا چیزی که دوست دارد می نویسد ، مقاومت ناپذیر است.
حرف بزن، خاطره با شرح روزهای کودکی نابوکوف آغاز می شود؛ روزهای پیش از انقلاب سرخ و پیش از آن که انقلاب آن ها را ناگزیر از مهاجرت کند. کتاب، چنان که نویسنده خود در مقدمه ی آن می گوید، مجموعۀ درهم تنیدۀ نظام مندی است از خاطراتی شخصی که گسترۀ جغرافیایی آن از روسیه تا آمریکا را در بر می گیرد. پیش از این هر فصل کتاب، به صورت مجزا، در نشریه ای به چاپ رسیده بود و حال نویسنده، تمام این فصول برآمده از گذشته اش را یک جا گرد آورده است. حرف بزن، خاطره مملو از ابداعات و ویژگی های خلاقانه ای است که آن را از خودزندگی نامه های موجود -حقیقی، کم وبیش حقیقی یا به عمد خیالی- کاملا مجزا می کند: اجتناب نابوکوف از پرگویی های بی شکل و بی هدف و عدم وابستگی به یادداشت های روزانه و همچنین دور شدن از روش های معمول خاطره نگاری، او را به سبک خاص خودش می رساند. در چنین سبکی است که قالب هنری غیرشخصی و یک قصه ی زندگی شخصی با یکدیگر تلاقی می کنند. او به سراغ دورترین نواحی گذشته اش می رود و مضامینی را به کار می گیرد که قابلیت شکل گیری در دنباله ای از جریان ها را دارند: مضامین، همان گونه که با زمان پیش می روند، نویسنده را به نواحی تازه ای از زندگی رهنمون می شوند. ترکیب الگوی هنری به کار رفته و قدرت مغلق خاطره در چنین پیش روی و حرکتی است که منجر به تولید سبک منحصر به فرد نویسنده می شود؛ سبکی که «به ظاهر بین علف ها و گل ها تا تخته سنگ گرمی سر می خورد که حسابی دورش می پیچد.»
نابوکوف برای نوشتن این کتاب، حافظه ای بسیار قدرتمند را احضار می کند و با وفاداری به حقایقی که به یاد می آورد -و پرهیز از تلاش برای ساختن خاطره نگاری ارزشمندی شبیه به آن هایی که به جا مانده اند- طرح خود را پیش می برد. نویسنده صداقت خود را با اعتراف به تردیدهایش نسبت به درستی بعضی خاطرات و -بعضا- به یاد نیاوردن اسامی ثابت می کند. او به خاطره اجازه می دهد تا آن چه را از دست داده در مکانی غیرمنتظره بازیابد و این تلاش را هم به مثابه ی بخشی از بافت داستان حفظ می کند.
تبعید یکی از اصلی ترین مضامینی است که کتاب به آن می پردازد. نابوکوف جوان، که پس از انقلاب کمونیستی شوروی، همراه با خانواده اش مجبور به مهاجرت از روسیه می شود، فقدان خاطره ای از دست رفته را تا آخر عمر با خویش می برد: خاطرۀ روزهای کودکی اش در روسیه. او مولفه های اصلی بلوغ خلاقه اش را برآمده از همان روزهای کودکی می داند. روزهایی که به محض بیدار شدن، چشم مشغول جست وجوی شکاف لای آفتاب گیرهای سفید می شد تا تلألویی بلند از درخششی شبنم گون را بیابد و به تمنای چنان صبحی پنجره را بگشاید. آن هم برای ولادیمیر ناباکوف هفت ساله ای که به هر آن چه در رابطه با قاب چهارگوشی از پرتو آفتاب حس می کرد اشتیاق عجیبی داشت.
خواندن زندگینامه افراد موفق و حتی افراد غیر موفق برای همه ما لازم است. اما واقعا چه فایده مهمی برای ما دارد؟
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
درگیری واقعی میان شخصیت های یک رمان نیست، بلکه بین نویسنده و خواننده است. با این حال، در بلندمدت، تنها رضایت شخصی نویسنده است که مهم است.