کتاب برای N

For N
کد کتاب : 17037
مترجم :
شابک : 978-6004610414
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2010
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب برای N اثر میناتو کانائه

کتاب "برای N" اثری است از "میناتو کانائه" که در آن تعلیق و هیجان شما را تا انتهای قصه همراهی خواهد کرد.
"برای N" داستان یک زن و شوهر ثروتمند است که در آن مرد تاجر است و همسر زیبایی دارد؛ اما حالا آن ها مرده در آپارتمان خود پیدا شده اند. چهار جوانی که به طور اتفاقی در صحنه حضور داشته اند به این حادثه مرتبط هستند ، هرچند که خواننده نمی تواند دقیقا مطمئن شود آن ها چگونه به این اتفاق ربط دارند. اما یک چیز دیگر نیز وجود دارد که این چهار نفر و زوج مرده را به هم متصل می کند: همه ی آنها دارای اسامی هستند که حرف اول آن با N شروع می شود.

"میناتو کانائه" داستان "برای N" را از چهار دیدگاه نوشته شده است و هر بار که شخصیتی داستان را به دست می گیرد ، چیز جدیدی درباره قتل ، انگیزه ها و سوء تفاهم های آن ها می آموزیم. هرکس برای رسیدن به چیزی برای خودش و همچنین برای کسی که او را N می نامند ، عمل می کند ، اما برای هر یکN شخص دیگری است. این داستان رازآلود، بسیار جذاب ، سرگرم کننده و عالی پردازش شده است.
صفحه به صفحه ، حقیقت آشکار می شود و پازل به آرامی کامل می شود! هر فصل پیچ و تاب جدیدی دارد و سرانجام همه ی آن ها منطقی به نظر می رسند؛ زیرا شما از طریق شخصیت های مختلف همه ی حقیقت را به یکدیگر متصل می کنید! "برای N" از "میناتو کانائه" داستانی خیره کننده مملو از تعلیق و شگفت انگیز است که پس از شروع به خواندن ، آن را زمین نخواهید گذاشت!

کتاب برای N

میناتو کانائه
میناتو کانائه (Kanae Minato؛زاده ۱۹۷۳ در استان هیروشیما) یک نویسنده اهل ژاپن است. او در دوران جوانی از طریق آثار آگاتا کریستی، ادوگاوا رانپو و موریس لوبلان با دنیای ادبیات ارتباط برقرار کرده و استعداد خود را در ژانر رمان‌های معمایی پرورش داد. او در سال ۲۰۰۸ اولین رمان بلند خود را به نام "اعترافات" منتشر نمود که با استقبال چشمگیری روبرو شد و او را در زمرهٔ بزرگترین نویسندگان معاصر ژاپن قرار داد. ناکاشیما تتسویا یکی از برجسته‌ترین سینماگران کنونی ژاپن "اعترافات" را بازسازی سینمایی کرد...
قسمت هایی از کتاب برای N (لذت متن)
از زمانی که به خودم آمدم، در این اتاق همراه با مرد و زنی زندگی می کردم. جای من داخل قفسی بود که در گوشۀ اتاق درندشتی قرار داشت. از آنجا تنها چیزی که می دیدم، تختی بود که با پرده ای به رنگ بنفش کم رنگ پوشیده شده بود. من تا آن روزی که خواهم گفت، به غیر از خودمان هیچ موجودی را که با میل و ارادۀ خودش حرکت کند، ندیده بودم و به همین دلیل با خودم فکر می کردم که من هم از نژاد آن مرد و زن هستم و ظاهری مانند آن ها دارم، ولی هیچ گاه از این موضوع احساس خوشحالی نکرده بودم. مرد سیه چهره و درشت اندام بود، زن سفیدروی و ریزاندام. ظاهرشان این طور نشان می داد که مرد قوی تر است، ولی آنکه همیشه التماس می کرد، مرد بود. «دوستت دارم، دوستت دارم.» نمی دانم آن سوی پرده چه اتفاقی رخ می داد. من درحالیکه صدای مرد را که گویی به بند کشیده شده بود، گوش می کردم، به معنای آن جمله می اندیشیدم. دوستت دارم، چه معنایی می توانست داشته باشد؟ هرچه با خودم می اندیشیدم پی به معنای آن نمی بردم. اینکه نمی دانستم حتما به این خاطر بود که من در عالمی که با «دوستت دارم» بیگانه بود، زندگی می کردم. دانی را که زن به من می داد می خوردم و بعد وقتی که حس خواندن داشتم آواز می خواندم، و یا می خوابیدم. نمی توانستم بپذیرم که هیچ کجای این زندگی روزمرۀ من با «دوستت دارم» ارتباطی داشته باشد؛ چون من تابه حال مانند مرد، آن طور التماس آمیز دهان نگشوده بودم.