کتاب "شهر گربه ها" نوشته نویسنده معاصر و محبوب ژاپنی"هاروکی موراکامی" است.موراکامی که در تصویر سازی در آثارش بسیار مسلط است در این اثر نیز از فضاسازی هایی استفاده میکند که به راحتی میتوان حضور خود را در آن حس کرد.
تسلط او بر فضاسازی موجب شهرت او شده و آثار قبلی خود نیز با تکیه بر همین موضوع شهرت فراوانی یافت.
داستان های این مجموعه به ترتیب عبارت اند از: "شهر گربه ها"، "شهرزاد"، "سامسای عاشق"، "کینو" و "دیروز" که آن را فرزین فرزام به فارسی برگردانده است. انتشارات نون این کتاب را در سال 1396 راهی بازار نشر کرده است.
تنگو کتابش را بیرون آورد و با صدایی واضح و قابل شنیدن شروع کرد و داستان را به آرامی خواند و در این میان دو سه بار هم برای تجدید نفس توقف کرد. هر بار که خواندن را متوقف می کرد نگاهی به پدرش می انداخت اما هیچ واکنش متمایزی در صورت پدرش مشاهده نمی کرد. آیا از داستان لذت می برد؟ نمی توانست تشخیص بدهد. پس از به پایان رساندن داستان، پدرش پرسید: «این شهر گربه ها تلویزیون هم داره؟» «داستان تو آلمان دهه ی سی نوشته شده. اون موقع هنوز تلویزیون نداشتن اما رادیو چرا.» پدرش که انگار با خودش حرف می زد پرسید: «گربه ها شهر رو ساختن یا آدم ها قبل از اینکه گربه ها برای زندگی به اونجا بیان شهر رو ساخته بودن؟
وقتی قطار ایستگاه توکیو را ترک کرد، تنگو کتاب جلدنازکی را که همراهش بود بیرون آورد. یک مجموعه داستان کوتاه بود که حول موضوع سفر گردآوری شده و یکی از داستان هایش «شهر گربه ها» نام داشت؛ اثری خیالی از یک نویسنده ی آلمانی که تنگو نمی شناخت. طبق مقدمه ی کتاب، داستان در فاصله میان دو جنگ جهانی نوشته شده بود. در داستان، مردی جوان به تنهایی و بدون هیچ مقصد مشخصی در حال سفر است. با قطار سفر می کند و در هر ایستگاهی که علاقه اش را برانگیزد پیاده می شود. اتاقی می گیرد، به دیدن مناظر می رود و هر اندازه که دوست داشته باشد اقامتش را ادامه می دهد. اشباع که شد، قطار دیگری را سوار می شود. همه ی تعطیلی هایش را این گونه سپری می کند. یک روز از پنجره ی قطار رودخانه ی زیبایی به چشمش می خورد؛ تپه های سبز با شیب ملایم، تن داده بر پیچ وخم جریان آب، و پایین دستشان شهر دلپذیر کوچکی با یک پل سنگی سال خورده. قطار در ایستگاه شهر کوچک توقف می کند و مرد جوان با کیفش پیاده می شود. کس دیگری پیاده نمی شود و به محض پیاده شدن مرد جوان، قطار راه می افتد.
همین که چشم باز کرد، فهمید؛ فهمید که تبدیل شده است به گرگور سامسا. طاق باز خوابیده و به سقف خیره شده بود. کمی زمان برد تا چشم هایش به تاریکی اتاق عادت کند. سقف از آن سقف های معمول و متداول به نظر می رسید؛ از آن سقف ها که همه جا به چشم می خورند. زمانی رنگ سفید یا کرم روشن خورده بود اما سال ها گردوخاک و کثافت به رنگ شیر فاسد درش آورده بود. هیچ گچ بری ای، هیچ ویژگی خاصی نداشت. بی پیام. بدون طرح و نقش. وظیفه ی خود را صرفا به عنوان بخشی از ساختمان به درستی ایفا می کرد اما از این فراتر نمی رفت.
در این مطلب می خواهیم با برخی از بزرگترین نویسندگان ژاپنی بیشتر آشنا شویم
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
ادبیات این سرزمین بسیار وسیع، نمایانگر وجوه مختلفی از زندگی مردم ژاپن، ابزاری برای قدردانی از سنت ها و همدلی آن ها با طبیعت است
ضرباهنگ سریع، طرح داستانیِ یک وجهی، و وجود ایجاز از ویژگی های «داستان های کوتاه» هستند
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
هاروکی موراکامی چهارده رمان و چندین داستان کوتاه دارد و بدون تردید می توان او را یکی از مشهورترین نویسنده های معاصر جهان در نظر گرفت.
موراکامی تا به حال بیش از 30 کتاب نوشته، چندین و چند جایزه ی معتبر را از آن خود کرده و آثارش به 50 زبان مختلف ترجمه شده است. او را همچنین می توان محبوب ترین نویسنده ی حال حاضر دنیا برشمرد
محتوا و داستان ۵ از ۵ ترجمه ۵- از ۵ من نمیدونم چرا مترجم(فرزین فرزام) اینقدر اصرار به استفاده از کلمات سخت و ناملموس داره؛ طوری که کاملا حس و حال داستانهای موراکامی رو خراب کرده و ترجمه یک فاصلهٔ بسیار زیادی از قلم موراکامی داره. دربارهٔ ترجمه این کتاب-اگر از سانسورها فاکتور بگیریم چون همهٔ نوشتههای این نویسنده سانسور میشن توی ایران- به قدری متفاوت هست از متن اصلی که ما بیشتر شاهد قلم مترجم هستیم بجای قلم خود نویسنده :) آقای فرزین فرزام، سرهنویسی تا حد مناسبی قابل تحمل هست نه اینکه بجای "عادت ماهانه" از عبارت "دَشتان" استفاده کنید. این یک امر طبیعی در بدن بانوان هست و حتی نگارش این کلمه هم هیچ ایرادی نداره و نهتنها از معادل درستی استفاده نکردید، بلکه با استفاده از این کلمه، از فضای اصلی داستانهای موراکامی دور شدید. و کاش مشکل همین یک کلمه بود. در خیلی از قسمتهای کتاب میتونیم کلمههایی ببینیم که بهطور ناشیانهای استفاده شدن. مثل: «شلتاق» یا جملهٔ «نفی جسورانهی هر شاکلهی نظاممند» من مطمئنم که حتی هاروکی موراکامی معادل ژاپنی این جمله و کلمات رو بلد نیست چه برسه به اینکه چنین چیزهایی رو بکار ببره در نوشتههاش.
خوب بود بد نبود..
خوب بود بد نبود...
حس و حال توصیفات خوب بود ولی فرهنگ ژاپن برایم غریب و ناشناخته بود. یک زندگی کاملا ماشینی بدون روح در کل کتاب جاری بود. داستانهای باز و با شخصیت زیاد و بدون هیچ نتیجه و تحلیلی... فقط تصویر پردازیهای عالی شما را در قصه غرق میکند.
این کتاب هم مانند سایر آثار جناب موراکامی، در ایران بدجور سانسور و قلع و قمع شده است. 😤
این کتاب مجموعه 5 داستان از موراکامی هست. نویسنده در این داستانها با استفاده از سبک رئالیسم جادویی به روایت زندگیهای ساده و معمولی میپردازه و با استفاده از همین سبک اتفاقاتی در این داستانها رخ میدهد که جذابیت خاصی به داستانها میبخشد و خواننده مشتاق به ادامه داستان میشود.
💙 😭
چرا گریه