کاوشی هوشمندانه در ذات، ارتباطات و چگونی تشکیل جوامع مان.
یک داستان فانتزی دوست داشتنی، هوشمندانه و هیجان انگیز.
خواندن [این کتاب] یک مزیت است.
هرمس گفت: دارم فکر می کنم چی می شد اگه حیوان ها، هوش آدم ها رو داشتن؟ آپولو جواب داد: و من فکر می کنم که آیا اون موقع، اون ها هم به ناراحتی آدم ها بودن؟ بعضی از آدم ها ناراحتند. بعضی هاشون هم نیستن. هوش براشون نعمت پر زحمتی بود. آپولو گفت: حاضرم سر یک سال بندگی شرط ببندم که اگر حیوان ها اصلا هر حیوانی که انتخاب کنی هوش آدم ها رو داشته باشند، حتی از آن ها هم ناراحت تر می شوند.
بیشتر سگ ها در سکون نشستند، شکی نبود که درگیر درک منظور شازده بودند. ولی این همه مکس زیاده از حد بود. موضوع فقط این نبود که شازده داشت زبان واضح و شریف شان را پیچ می داد، مسأله این بود که شازده ورای سگ بودن رفته بود. هیچ سگ واقعی ای نمی توانست چنین مهملاتی را به زبان بیاورد. شازده لیاقت این را نداشت که یکی از آن ها باشد.
در دفاع از طبیعت راستین شان ، کسی باید کاری می کرد. مکس می توانست حس کند که احساس فریک و فرک هم مثل خودش است، اما می خواست اولین کسی باشد که شازده را گاز می گیرد و بر او مسلط می شود یا او را وادار به تبعید می کند. بدون اینکه خرخر قابل توجهی کند ، رو به او چرخید. شازده کاملا در تیررسش بود.
چه اتفاقی می افتد وقتی دو ژانر علمی تخیلی و فانتزی، و انتظارات متفاوتی که از آن ها داریم، در تار و پود یکدیگر تنیده شوند؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
داستان جالب و کوتاهی در مورد قمار و شرط بندی آپولو و هرمس در راستای رنج کشیدن یه سری موجود بی گناه. خدایان تصمیم میگیرن با اعطای هوش و قابلیت درک احساسات انسانی، با زندگی موجودات ضعیف و بی دفاعی که خلق کردن بازی کنن و خیلی هم درگیر عذاب وجدان نشن؛ توی کافه بشینن و در مورد سرنوشت غمبارشون باهم شرط ببندن. ۱۵ سگ که به شکل سادهایی این قابلیت بهشون داده میشه تا بازیچههای بازی خدایان باشن. تو این بین یه سری از سگا ناخودآگاه شروع به استفاده از قابلیتی که بهشون داده شده میکنن و یه سری کلا باهاش مخالفت میکنن و ترجیح میدن تا فقط سگ باشن و دنبال زندگی سگی. سرنوشتای مختلف و البته غمانگیزی برای تک تک سگا اتفاق میفته و تو این بین روزای جذاب و خوبیم سراغشون میاد. در نهایت اما داستان کتاب جالب تموم میشه. انتظار داستانی جذابتر و اتفاقات ملموستری رو داشتم، اما کتاب خیلی عمیق وارد اتفاقات زندگی سگا نشده بود و یجورایی داستان سادهایی رو روایت میکرد.
چه ایده نابی👌🏻
کدوم ترجمه بهتره؟
نشر مجید ترجمه بهتری داره
هرمس گفت; دارم فکر میکنم چی میشد اگه حیوون ها؛ هوش آدمها رو داشتن؟
واقعا کتاب قشنگیه