نیکیتا نزدیک صبح بیدار شد. سرما، که دوباره نیزه اش را در پشتش فرو می برد بیدارش کرد. به خواب دیده بود که از آسیاب می آید و گاری آرد اربابش را می آورد و ضمن عبور از نهر چرخ گاری از پل لغزیده و در آب مانده بود. به خواب دید که به زیر گاری خزیده و آن را برگرده گرفته بود تا بلندش کند اما عجیب آن بود که گاری نمی خواست حرکت کند و به پشت او چسبیده بود و او نه می توانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد می کرد.
نیکیتا با همه شان حرف می زد. از مرغ ها معذرت می خواست و آرام شان می کرد و اطمینانشان می داد که دیگر به وحشت شان نخواهد انداخت و گوسفندان را سرزنش می کرد که اینقدر ترسویند و خود نمی دانند از چه می ترسند و ضمن اینکه اسب را می بست مدام سگ را نصیحت می کرد که عاقل باشد و آرام بگیرد.
در این میان فقط نیکیتا بود که هیچ میلی به رفتن نداشت، اما از مدت ها پیش عادت کرده بود که به امیال خود اعتنایی نکند و در خدمت دیگران باشد.
به خواب دید که به زیر گاری خزیده و آن را بر گرده گرفته بود تا بلندش کند اما عجیب آن بود که گاری نمی خواست حرکت کند و به پشت او چسبیده بود و او نه می توانست آن را بلند کند و نه از زیر آن بیرون آید و بار سنگین گاری کمرش را خورد می کرد.
کتاب «آنا کارنینا» از زمان نخستین انتشار در سال 1878 به عنوان یکی از برجسته ترین نمونه ها در «داستان واقع گرا» شناخته شده است.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
کتاب «جنگ و صلح»، رمانی جسورانه و وسیع اثر «لئو تولستوی» است که داستان حمله ی ناپلئون به روسیه در سال 1812 را روایت می کند و چشم اندازی دقیق را از جامعه ی روسیه در اوایل قرن نوزدهم به تصویر می کشد.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
تولستوی می نویسد ایمان هر چه باشد، به وجود محدود انسان، معنایی نامحدود می دهد، معنایی که از طریق رنج، محرومیت و یا مرگ نابود نمی شود:
تولستوی به عنوان نویسنده ای فوق العاده زبردست و تأثیرگذار، می دانست که رمان ها باید سرگرم کننده باشند، در غیر این صورت هیچکس زحمت خواندنشان را به خود نخواهد داد.
لطفا موجو شه
موجود کنید لطفا
موجود کنید لطفا
موجود کنید لطفا
موجود کنید لطفا
موجود کنید لطفا
زبان قاصر است از توصیف این شاهکار
فضاسازی فوق العاده این داستان تولستوی سبب میشه به راحتی فضای برف و کولاک رو حس کنید و حتی سرما رو از ته وجود حس کنید. فوق العاده بود، مخصوصا پایان داستان.
کتابی عااالی با ترجمهی خوب استاد سروش حبیبی
تولستوی قدرت عجیبی داره تو فضاسازی و پرداخت موقعیت و کامل این کار رو انجام میده . این داستان هم همین طوره و واقعا فضای یک شب طوفانی با برفی آشوبناک رو قشنگ به آدم القا میکنه و داستان رو هم کامل جلو میبره و خواننده به خوبی با داستان همراه میشه.
داستان ساده ولی درگیرکننده که با شخصیتهای میتوان همراه شد با پایان درخشان که شاید هیچ وقت از ابتدا نمیتوانستید فکرش را بکنید.
داستان قشنگی بود، ایستادن روی یک موضوع به جد کار را به جای باریکی میکشاند
عالی و تاثیر گذار
داستانی کوتاه از تولستوی. نویسنده در این کتاب هم به خصوصیات و صفات درونی انسان پرداخته و به خوبی حرص و طمع انسانی را در این داستان نشان میدهد.