این کتاب باعث می شود، شاید برای اولین بار، عاشق یک کتاب شوید.
رمانتیک ترین داستانی که تا به حال نوشته شده است.
شاهکاری اغواکننده.
و این کار را هم کردم، گرچه اصلا دلم نمی خواست. اما راستش شجاعت آن را نداشتم که نامه را سر به نیست کنم یا اراده ی این را که اگر هالی با ترس و لرز پرسید آیا خیلی اتفاقی خبری از ژوزه دارم یا نه، نامه را در جیبم نگه دارم و به او ندهم. این اتفاق صبح دو روز بعد افتاد. من کنار تختش در اتاقی که بوی گند ید و لگن دستشویی می داد نشسته بودم اتاق بیمارستان. از شب بازداشتش آن جا بود. وقتی آرام وارد اتاق شدم و با یک باکس سیگار پیکایون و یک حلقه گل بنفشه ی نوبر پاییز پاورچین به طرفش رفتم، من را دید: «عزیزم، بچه ام افتاد.» به نظر دوازده ساله می آمد: موی وانیلی رنگ پریده اش را پشت سرش بسته بود و چشم هایش، استثنائا بدون عینک دودی، مثل آب باران شفاف بودند. آدم نمی توانست باور کند آنقدر مریض است...
ناگهان با دیدن رنگ های درهم و برهم موهای هالی که در نور زرد و قرمز برگ ها می درخشید، فهمیدم آنقدر عاشقش هستم که خود را از یاد ببرم، همینطور ناامیدی ها را که برآمده از احساس بدبختی بودند، و خشنود باشم که چیزی دارد اتفاق می افتد که خوشحالش می کند. خوشی، نشاط بودن در این جهان، بدنم را به رعشه انداخته بود.
آن ها هیچوقت تغییر نمی کردند چون شخصیتشان خیلی زود شکل گرفته بود؛ اتفاقی که مثل یک شبه پولدار شدن باعث بی تناسبی در شخصیت می شود... آن ها را تجسم می کردم که سال ها بعد در رستورانی نشسته اند. میلدرد داشت ارزش غذایی چیزهایی که در منو آمده بود، بررسی می کرد و هالی می خواست همه شان را بخورد.
دوستی های ادبی، روابطی جالب توجه و تأثیرگذار هستند.
فیلم ها و داستان ها دو رسانه ی متفاوت از هم هستند که هر کدام، نقاط قوت و ضعف مختص به خود را در زمینه های مختلف دارند
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند
ترومن کاپوتی در عمر تقریباً شصت ساله ی خود، داستان هایی نوشت که هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارند.
این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
اگر همیشه با دیده ی شک و تردید به رمان های عاشقانه و طرفداران آن نگریسته اید و علت محبوب بودن این ژانر، کنجکاوی تان را برانگیخته است، با این مقاله همراه شوید
کتاب بسیار خوبیه و پیشنهاد میکنم اقلا یبار بخونیدش؛ ممکنه اول یاد مادام کاملیا بیفتید اما در ادامه میفهمید که تفاوتای زیادیم با هم دارن
سلام بهترین ترجمه کدام ترجمه هست که هم روان هم کامل باشه
من از بهمن دارالشفایی خودم عالی بود
من از بهمن دارالشفایی خوندم عالی بود
صبحانه در تیفانی ماجرای دختر جوانی است در نیویورک که زندگیاش را در کافهها و بارها و رستورانها و با مردها میگذراند و به نظر میرسد نه شغلی دارد و نه خانوادهای. ترومن کاپوتی رمان کوتاه صبحانه در تیفانی را در سال ۱۹۵۸ منتشر کرد. هالی گولایتلی، شخصیت اصلی رمان، مشهورترین شخصیتی شد که کاپوتی خلق کرده و همچنین یکی از مشهورترین شخصیتهای تاریخ ادبیات امریکا. نثر کاپوتی در این رمان را هم میتوان اوج پختگی نثر او دانست، تا جایی که همین کتاب باعث شد نورمن میلر، نویسندهی همدورهی کاپوتی، او را «کاملترین نویسندهی نسل من» بنامد. بلیک ادواردز، کارگردان امریکایی، فیلمی از روی این رمان ساخت که با آنکه مثل بیشتر اقتباسهای سینمایی از رمان ضعیفتر است، باعث شهرت بیش از پیش رمان شد. نقش هالی گولایتلی در این فیلم را ادری هپبورن بازی میکرد که آن شخصیت هم یکی از بهیادماندنیترین شخصیتهای سینمایی تاریخ است.
میخوام فیلمشم ببینم
پایان بندی عالی ای داشت و در ضمن فیلم اقتباسی از این کتاب هم بی نظیره...
اقتباس سینمایی بسیار خوب و خاطره انگیزی از این فیلم با بازی ماندگار آدری هپبورن در نقش هالی و همچنین آهنگسازیهای فوق العادهی هنری مانچینی بزرگ ( خصوصا ترانهی رودخانهی ماه با اجرای آدری هپبورن ) تولید شده که پیشنهاد میکنم از دست ندید.
بنظرم پایان بندی این داستان عالی بود و هر مخاطبی رو راضی نگه میداره و در آخر پیشنهاد میکنم این داستان رو که خیلیها یکی از بهترین داستانهای قرن بیستم میدونند رو تهیه کرده و بخونید:) “هالی:هر چه میخواهی باش،فقط بزدل نباش،دورو نباش،از احساسات دیگران سوءاستفاده نکن،فاحشه نباش.ترجیح میدهم سرطان داشته باشم تا یک قلب دروغگو سرطان شاید تو را نسبت به همه چیز بی اعتنا کند اما آن یکی حتما این کار را میکند.”
با خوندن داستان یاد “گتسبی بزرگ”بیفتید که نشونگر فرهنگ آمریکایی اون روزها،تلاش برای رسیدن به ثروت و عیش و نوش،زندگی ای که ما تو پیجهای اینستاگرام ایرانی زیاد تبلیغشو زیرپوستی حس میکنیم. تو این داستان شاید خیلی دوست داشته باشید راوی با هالی گولایتلی هر چه زودتر ازدواج کنه ولی شخصا مخالف این کار و بیشتر منتظر کارهای عجیب غریب و دیالوگهای خوب بودم.
داستان درمورد دختری به اسم “هالی گولایتلی” است که همراه با برادرش از خانواده اش فرار کرده و بخاطر دزدی مجبور به ازدواج با دامپزشک مسن میشود ولی بخاطر اشتیاق به زندگی مجلل و پرخرج و...فرار میکنه و با مردان ثروتمند زیادی رفت و آمد میکند و آنها او را به رستورانها و کافههای گرانقیمت مهمان میکنند و به او هدیههای ارزشمند میدهند. هالی امیدوار است که روزی با یکی از آنها ازدواج کند. همهی داستان خاطرات بیست سال پیش یک مرد بدون نام است که با شنیدن خبری از یک دوست قدیمی آنها را خاطر میآورد.شاید یه جورایی
بهترین ترجمهی کتاب برای کدوم نشر هست اگه میشه راهنمایی کنید؟
نشر ماهی
سلام. بهمن دارالشفایی نشر ماهی