همه عکس های تنهایی که از او توی آلبوم بود، کنده شده بود. عکس هایی که دو نفره بودیم، بریده شده بود و قسمت هایی که من در آن ها تنها بودم یا عکس های کوهستان، رودخانه و گوزن و گربه دست نخورده مانده بود. سه آلبوم عکس به یک گذشته ی تجدید نظر شده تبدیل شده بود. انگار از بدو تولد تنها بودم، همه ی روزهای زندگی ام را تنها بوده ام و تنها هم خواهم ماند.
نمی دونم، یه چیزی در وجود تو هست. مثلا یه ساعت شنی: روی آدمی مثل تو می شه حساب کرد که وقتی شن ها تموم شد، آدم اون ساعت شنی رو برگردونه.
معمولا می شه آدم ها رو توی دو دسته طبقه بندی کرد: آدم های پیش پا افتاده ی واقع گرا و آدم های پیش پا افتاده ی خیالباف.