یک شاهکار مدرنیستی.
این اثر با قدرتی زیاد به کاوش در اعماق ذهن می پردازد.
هامسون می توانست راجع به هر چیزی بنویسد و به آن، زندگی ببخشد.
یه بار دیگه هم قسر در رفته بودم. هر روز غذا داشتم بخورم، روحیه پیدا کرده بودم و می نشستم یه ریز کار می کردم. روی سه چهار تا مقاله کار می کردم و احساس می کردم هر جرقه ای، هر فکری که به نظرم می رسه، نیروی دماغی منو تحلیل می بره. در عین حال، به نظرم می رسید که دستم از هر وقت دیگه روان تر شده. اون مقاله ای رو که اون همه به خاطرش رنج برده بودم و امید بهش بسته بودم، سردبیر برگردوند. من هم، بدون این که دوباره بخونمش، با احساس خشم و توهین، بی درنگ پاره پاره اش کردم. قصد داشتم در آینده یه روزنامه ی دیگه رو هم زیر سر بذارم تا دستم بازتر باشه.
بلاهایی که به سرم اومده بود، اثر خودشونو گذاشته بودن؛ خیلی از موهام داشت می ریخت. سردردها هم ناراحتی های زیادی برام درست می کرد، به خصوص صبح ها که از خواب بیدار می شدم. ناراحتی عصبی هم که از سابق داشتم سر جای خودش بود. روزها می نشستم و با دست های کهنه پیچ می نوشتم؛ چون انقدر حساس شده بودن که نفسم بهشون می خورد، احساس درد می کردم. وقتی ینس اولای تو طبقه ی پایین درها رو به هم می کوفت، یا سگ از در پشت وارد حیاط می شد و پارس می کرد، سر و صدا مثل سوزن تا اعماق استخوون هام فرو می رفت و تموم بدنم درد می گرفت. خلاصه، وضعم خیلی زار بود.
افکارم رو اگه دوباره طرف تو بیان، تبعید می کنم، و لبام رو اگه یک بار دیگه اسمتو بیارن، به هم می دوزم. حالا اگه واقعا هستی، آخرین حرفم رو توی زندگی و مرگ بهت می گم، بهت می گم خداحافظ.
کنوت هامسون، نویسنده ای است که به جای روایت رویدادها، به لایه های زیرین ذهن شخصیت هایش می پردازد
از دید من کتاب خوبی بود و واقعا بعضی جاهای حساس از این کتاب منو تحت تاثیر قرار داد...
به دوستان کتاب خوان و ادبیات دوست پیشنهاد میکنم بخونن و لذت ببرن. بعضی قسمتها چقدر بغض گلوم را فشرد .البته دوستانی که تا کنون کتابی نخوندن و برای بار اول هست که میخوان سراغ کتاب برن پیشنهاد نمیکنم.
اندره ژید دربارهی این کتاب گفته که وقتی خواننده این کتاب شگفتانگیز را ورق میزند دیری نمیگذرد که اشک بر دیدگانش میآید و سر انگشتش رنگین و قلبش خونین میگردد. این کتاب داستان ستیز و تلاش برای رهایی از گرسنگی و فرار از مرگ است؛ و همچنین اختلالات روانیای که به همراه گرسنگی مفرط میآید. داستان این کتاب براساس تجربیات واقعی خود نویسنده نوشته شده که این اثر رو دلنشین کرده و تا مدتها از یاد خواننده نمیرود.
همین امروز تمومش کردم. اولین اثریه که هامسون نوشته و باهاش معروف شد و من هم اولین کاریه که ازش خوندم و از شخصیت پردازی قوی کاراکتر داستان لذت بردم. هامسون چنان حال آدم گرسنه و گرسنگی رو زیبا و دقیق توصیف میکنه که من به شخصه همراه شخصیت داستان رنج میکشیدم و احساس گرسنگی میکردم! ضمنا با خواندن این اثر متوجه شدم که به حق بعضی هامسون رو پدر سبک سیال ذهن در ادبیات میدانند.
کتاب کشش داستانی خوبی داره از ادبیات نروژ کتاب نخونده بودم پیشنهاد میکنم شخصیت کتاب زندگی سختی رو داره پشت سر میذاره که جسارتش باعث جذابیت داستان میشه و رویدادهای جالبی ایجاد میکنه
این کتاب نثر زیبایی داره و به خوبی هنرمند قصه مارو به تصویر کشیده. تضادهای فکری و رفتارهای دوگانه که ازش شاهد هستیم کاملا زیبا به نمایش گذاشته شده و اینکه چطور یک انسان میتونه با تمام ذهنیتها و منش والا وابسته به شرایط خودشو در شرایطی ببینه که حتی مقامش از یک حیوان هم پایینتر بیاد. درکل باید بگم اگر از تکنیک جریان سیال ذهن خوشتون میاد و به نظر براتون گیج کننده نیست حتمن این کتاب رو بخوانید.
عالیه این کتاب با ترجمه گلشیری
ترجمههای گلشیری نقص نداره واقعا 👍
جک لندن داستانی داره به نام یک تکه استیک، بوکسوری بازنشسته و پیر به خاطر گرسنگی و برای یک تکه استیک به رینگ شرط بندی میره. سراسر داستان در حال مشت خوردن و فلش بک ذهنیه... این دو داستان شباهتهایی با هم دارن.هر دو شاهکارن
گرسنگی چیست؟ یک رمان با پیرنگ و ساختار خطی. بدون شیطنتهای زمانی. یک اثر کاملن صاف و ساده. اما ژرف و عمیق! گره اصلی و کلان روایت این کتاب، گرسنگی ست! و گرههای فرعی و خرده روایتها اعم است از پیدا کردن شغل، بیرون شدن از خانه، عشق... راوی کتاب ( اول شخص ) فردی بسیار غیرقابل اعتماد است. کسی که روزی از فرط گرسنگی مزاحم خانم هایی محترم میشود و روزی تمام دارایی اش را به زنکی ندار، میبخشد! مأمن تلاقی انواع انگیزههای انسانی ست رمان گرسنگی...
رمان گرسنه داستان چند روز از زندگی یک جوان بینام نویسندهست که روزها توی شهر میگرده و مینویسه و شبها دنبال جایی برای خوابیدن و غذایی برای خوردنه. داستانی که حول یک دایرهی بیانتها میچرخه.
خیلی عالی بود. قبلا فیلم اقتباسی آن را دیده بودم و فوق العاده این فیلم را دوست داشتم و همیشه میخواستم رمان آن را هم بخوانم
فیلم اقتباسی اش هم عالیه
داستان نویسنده ای فقیر،بی خانمان و همیشه گرسنه که به شدت اصرار دارد غرور و عزت نفسش را حفظ کند. برای حفظ آبرو خودش را به جای افراد دیگر جا میزند و دروغ میگوید. تا جایی که برای لیسیدن یه تکه از استخوانی که غذای سگ هاست به التماس میوفتد.
این کتاب منو خیلی یاد بیگانهی کامو میانداخت. ولی بیشتر از بیگانه دوستش داشتم.
ترجمه غلامعلی سیار بهتره👍
تفاوتی که این کتاب هامسون با چندین کتاب دیگری که از این نویسنده خواندم چه از نظر درونمایه و همینطور سبک روایت واقعا چشمگیر هست به گونه ای که اگر کتاب رو بدون توجه به عنوان و نام نویسنده مطالعه میکردم تصور میکردم از آرتور شنیتسلر باشه.فقط شاید این کتاب رو تا حدی بشه با کتاب اسرار مقایسه کرد.با اختلاف زیادی بهترین کاری بود که از کنوت هامسون خواندم
درود در توضیحات نوشته شده جلد کتاب سلفون هست ایا این مشخصه درست هست؟
سلام ، سپاس از نکته ای که فرمودید. اصلاح شد
سلام. اثری فوق العاده زیبا و تاثیر گذار است . فردی که در عین اینکه میخواهد شاید همچون شخصیت مقاله ارائه شده اش عاشق و راستگو و دست و دلباز باشد به همان اندازه از کوچک دیده شدن و از نگاه مادی و پوچ دیگران به خودش بیزار است. شخصیت گرسنه ، در پردازش از شخصیت ابله و نویسنده و دانشجوی جنایت و مکافات داستایوفسکی زیباتر است. جدای از ترسیم شخصیت سیاسی هامسون این اثر کم نظیر است.