ساده و احساس برانگیز.
لاکی یک قهرمان زن واقعی است.
گوهری کوچک.
لاکی تریمبل زیر سایه ی سطل آشغال چمباتمه زده بود. گوشش را به شکاف دیوار طبله کرده ی «موزه و نمایشگاه عتیقه های زنگوله ای» هاردپن چسبانده بود و به حرف های سمی کوچکه گوش می کرد. داستان وقتی که سمی یک معتاد تمام عیار بود و به آخر خط رسیده بود و زندگی اش داشت از هم می پاشید. همان وقت بود که دنبال نیروی برترش رفت و دیگر پاک پاک شد. بین جلسه های «دوازده گام» - که معتادها و پرخورهای ناشناس تویش شرکت می کردند ،ماجرای سمی کوچکه هنوز محبوب ترین داستان لاکی بود.
فرق نامادری با یک مامان واقعی این است که مامان ها هیچ وقت راحت و آسوده ول نمی کنند و نمی روند. مامان ها قبول کرده اند که برای همیشه مامان آدم باشند.
چشم های بریجیت از وحشت درشت شده بودند و صورتش به کبودی می زد. کم مانده بود نفسش بند بیاید: «چی شده!؟ مار!» کلمه مار را مثل کسانی گفت که لاشه گندیده یک موش را دیده اند: «توی خشک کن یه ماره...!» و به آن سوی دیوار واگن، یعنی ته آشپزخانه و جای لباسشویی اشاره کرد. لاکی با خونسردی و آرامش تمام، طوری که بخواهد به بریجیت نشان بدهد مارها تمیزند و چندش آور نیستند، گفت: «آهان! یه مار توی خشک کنه.» طوری گفت که انگار وجود این حیوان توی ماشین لباس شویی اتفاق چندان بزرگی هم نیست...
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
این مدال توسط «انجمن خدمات کتابخانه ای برای کودکان» که بخشی از «انجمن کتابخانه های آمریکا» است به نویسنده ی خوش ایده ی سال گذشته اعطا می شود