کتاب زمین سیاره ای آبی است

Planet Earth Is Blue
کد کتاب : 54472
مترجم :
شابک : 978-6004629768
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 220
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

از کتاب های برگزیده سال به انتخاب New York Public Library

معرفی کتاب زمین سیاره ای آبی است اثر نیکول پنتلیکوس

کتاب «زمین سیاره ای آبی است» رمانی نوشته «نیکول پنتلیکوس» است که نخستین بار در سال 2019 به چاپ رسید. دختری مبتلا به اوتیسم و عاشق نجوم به نام «نووا وزینا» در ژانویه سال 1986، دوازده سال دارد و اگرچه به ندرت حرف می زند، دانسته هایش بسیار بیشتر از چیزی است که دیگران تصور می کنند. خواهر بزرگترش، «بریجت»، تنها کسی است که او را واقعا می شناسد، اما وقتی «بریجت» فرار می کند، «نووا» به خانه ای دیگر فرستاده می شود، این بار تنها. او برای مقابله با سختی های تنهایی، شروع می کند به شمردن روزهای باقیمانده به پرتاب شاتل فضایی «چلنجر»—رویدادی که «بریجت» قول داده بود آن را در کنار «نووا» تماشا کند. در همین حال، خانواده جدید «نووا» هر کاری از دستشان برمی آید، انجام می دهند تا هم «نووا» را بهتر بشناسند و از او حمایت کنند، و هم معلمان و مددکاران اجتماعی اش را تشویق کنند که به شیوه ای جدید به او بنگرند.

کتاب زمین سیاره ای آبی است

نیکول پنتلیکوس
نیکول پنتلیکوس، نویسنده داستان های کودک و نوجوان، و نمایشنامه نویس آمریکایی است. نمایشنامه های او در چندین تئاتر و دانشکده در کنتیکات و نیویورک به اجرا درآمده است.
نکوداشت های کتاب زمین سیاره ای آبی است
It may help young readers stretch their compassion and empathy.
این کتاب می تواند به مخاطبین کم سن و سال کمک کند تا احساس مهربانی و همدلی را در خود گسترش دهند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Pantleakos masterfully blends character and plot in this gorgeous, hopeful story.
«پنتلیکوس»، کاراکتر و پیرنگ را در این داستان دلنشین و امیدبخش به شکلی استادانه با هم ترکیب می کند.
Booklist Booklist

An exceptional debut featuring a character everyone can root for.
یک اثر نخست استثنایی با کاراکتری که همه می توانند به او علاقه مند شوند.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب زمین سیاره ای آبی است (لذت متن)
حالا «بریجیت» رفته بود. و «نووا» نگران بود. خرس عروسکی ناسا را در آغوش گرفت و پاهایش را توی شکمش جمع کرد. خودش را به جلو و عقب تاب داد و به جدیدترین اتاقش نگاهی انداخت. اولین اتاقی که فقط مال خود «نووا» بود.

در حیاط جلویی، دو شیر سنگی غول پیکر از مسیری که به در ورودی می رسید، محافظت می کردند. نیمه شب ها چراغ های شهر خاموش می شد و این «نووا» را خوشحال می کرد. چون تاریکی مطلق به این معنی بود که او می توانست «دب اکبر» را که در افق پنهان شده بود، ببیند. همانجایی که خورشید، کمی قبل از شام غروب می کرد.

«نووا» خرس عروسکی اش را محکم تر بغل کرد و سعی کرد خواهر بزرگش را کنار خودش در اتاق تصور کند. «بریجیت» پیش خودش چه فکری کرده بود که تصمیم گرفت آنطوری فرار کند؟ حالا دیگر ژانویه 1986 بود و ماه اوت، او هجده ساله می شد. بعدش همانطور که همیشه برنامه ریزی می کردند، خودش می توانست سرپرستی «نووا» را به عهده بگیرد. اما «بریجیت» رفته بود. و «نووا» تنها بود.