1. خانه
  2. /
  3. کتاب روی شانه های نونا

کتاب روی شانه های نونا

نویسنده: جولی لی
3.5 از 1 رأی

کتاب روی شانه های نونا

Brother's Keeper
انتشارات: پرتقال
٪15
330000
280500
معرفی کتاب روی شانه های نونا
کتاب «روی شانه های نونا» رمانی نوشته «جولی لی» است که نخستین بار در سال 2020 انتشار یافت. «سورا پاک» دوازده ساله، تنها دختر و بزرگترین فرزند خانواده است که در کره شمالی کمونیست زندگی می کند. خانواده «پاک» پس از شنیدن خبر جنگ میان شمال و جنوب، و هراسان از آینده زندگیشان زیر سلطه کمونیسم، در تاریکی شب به سوی شهر «بوسان» (در فاصله ای حدودا 400 مایلی) در جنوب می گریزند. اما طولی نمی کشد که انفجار بمب باعث می شود «سورا» و برادر هشت ساله اش «یانگ سو» از پدر و مادرشان جدا شوند، و حالا بچه ها باید به تنهایی به این سفر خطرناک ادامه دهند. پس از مدتی «یانگ سو» مریض می شود و «سورا» با تمام توانش می جنگد تا در شرایطی غیر قابل تصور، از برادر کوچکش محافظت کند.
درباره جولی لی
درباره جولی لی
جولی لی، یک بازاریاب که به نویسنده تبدیل شده است، در حومه آتلانتا با سه فرزند و همسرش زندگی می کند. مادرش که نسل اول آمریکایی بود، در طول جنگ کره از کره شمالی فرار کرد و بعداً به ایالات متحده مهاجرت کرد.
ویژگی های کتاب روی شانه های نونا
  • از کتاب های برگزیده به انتخاب Kirkus Reviews
نکوداشت های کتاب روی شانه های نونا

داستانی تکان دهنده و پرتعلیق که تا حدودی بر اساس تجریبات مادر نویسنده شکل گرفته است.

Publishers Weekly

فراموش نشدنی، بهنگام، و زیبا.

Amazon

یک اثر نخست شگفت انگیز، و کتابی بااهمیت.

Booklist
قسمت هایی از کتاب روی شانه های نونا

دلم نمی خواست پا توی آب رودخانه بگذارم، اما چاره ای نداشتم. برادرم در آب افتاده بود. صدا زدم: «یانگ سو!» و با قدم های سنگین تا کمر در آب پیش رفتم. پنجه پاهایم را به صدف های تیزی گیر دادم که کف سنگی رودخانه را پوشانده بودند. آب هجوم می آورد و گرداب وار دورم می چرخید. دست برادر کوچکم را قاپیدم و او را به سمت ساحل کشاندم.

«یانگ سو» گفت: «ببخشید نونا.» در زبان کره ای نونا یعنی خواهر بزرگتر. «خیلی خم شدم جلو، آخه می خواستم تور رو دورتر بندازم.» اولین باری نبود که موقع ماهیگیری تعادلش را از دست می داد، کله پا می شد و با شکم توی آب می افتاد. یونیفرمش خیس آب شده بود و داشت می لرزید.

«بهت گفته بودم سمت جاهای عمیق نرو. حالا تکون نخور.» لبه پیراهنش را چلاندم و شال قرمز دور گردنش را صاف کردم، یک قدم عقب رفتم و اخم هایم توی هم رفت. «اومانی» اگر این وضع را می دید، چه می گفت؟ از حالا می توانستم سوزش ضربه های ترکه تنبیه مامان را روی نرمه ساق پاهایم حس کنم. «آخه چه وقت افتادن توی آب بود؟»

نظر کاربران در مورد "کتاب روی شانه های نونا"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتابی سرشار از درد و رنج آمیخته شده با عشق و امیدواری. بسیار کتاب خوبیه و به عمق احساسات آدم فرو میره

1403/05/18 | توسطنگار صابری
0
|