«ایلیانا»، تجسمی از قدرت دختران است.
داستانی مهیج و پراحساس درباره تجربه یک دختر از سقوط کمونیسم در رومانی.
شرحی تأثیرگذار از رویدادی تاریخی که هیولاها، امید و قدرت کلمات، از مشخصه های آن است.
از وقتی که یادم می آید، با صدای پدرم به خواب رفته ام. مادرم می گفت پدرم حتی قبل از این که به دنیا بیایم، برایم قصه می گفته، وقتی که هنوز توی شکم مادرم پیچ خورده بودم. می گفت همانطوری که رشد می کردم، داستان ها توی استخوان های نرمم نفوذ می کردند و شخصیتم را شکل می دادند.
داستانی که از همه بیشتر دوستش داشتم، پایانی نداشت. آن داستانی بود که اسمم را از رویش انتخاب کرده بودند، «ایلیانای حیله گر»، از قدیمی ترین قصه های عامیانه. توی این قصه، شاهدخت باهوشی باید سه شاهزاده بدجنس را شکست دهد که هرکدام بدتر از دیگری هستند.
ولی در یک عمر تعریف کردن این داستان، یک عمری که پدرم هر شب کنار تختم دوباره و دوباره قصه را شروع می کرد، هرگز نتوانستیم همه اش را تا آخر بگوییم.