کتاب معمای دریاچه

The Light in the Lake
کد کتاب : 42467
مترجم :
شابک : 978-6004629461
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب معمای دریاچه اثر سارا آر بامن

کتاب «معمای دریاچه» رمانی نوشته «سارا بامن» است که نخستین بار در سال 2019 به انتشار رسید. سه ماه پیش، برادر دوقلوی «ادی» یعنی «آموس» به درون یخ های «دریاچه میپل»، عمیق ترین دریاچه در «ورمانت»، افتاد. «ادی» هنوز در حال سوگواری است که فرصتی را برای پیوستن به دوره ای تابستانی به نام «دانشمند جوان» و کمک به ایستگاه زیست شناسی دانشگاه برای تحقیق درباره آلودگی «دریاچه میپل» به دست می آورد. آرزوی «ادی» تبدیل شدن به یک زیست شناس دریایی واقعی است. «آموس» یادداشت هایی دقیق درباره موجودی می نوشت که به عقیده خودش، در آب های دریاچه زندگی می کرد، «موجودی کهن و بزرگ و درخشان». «ادی» وقتی دندانی بسیار بزرگ را می یابد که امکان ندارد متعلق به یک نهنگ باشد، آن را به عنوان نخستین سرنخ خود در نظر می گیرد. او با کمک دوستی جدید به نام «تای» تصمیم می گیرد معمای «آموس» را حل کند، و همینطور از منبع آلودگی دریاچه پرده بردارد.

کتاب معمای دریاچه

سارا آر بامن
سارا بامن نویسنده کتاب "نوری در دریاچه" و یک معلم انگلیسی سابق دبیرستان و راهنمایی است که اکنون به عنوان مشاور آموزشی کار می کند. وی از کالج گرینل و دانشگاه میشیگان فارغ التحصیل شد و سپس به تدریس انگلیسی در خارج از کشور در سه کشور مختلف ادامه داد. پس از گذراندن چند سال در روستای شمال شرقی ورمونت، وی اخیراً به همراه همسرش و دو فرزندشان به میشیگان بازگشت.
نکوداشت های کتاب معمای دریاچه
A remarkable debut novel about a girl's powerful connection to a mysterious lake.
یک رمان نخست شایان توجه درباره پیوند قدرتمند یک دختر با دریاچه ای اسرارآمیز.
Barnes & Noble

A beautiful and dynamic world in which the scientific method and magic coexist.
جهانی زیبا و پویا که در آن، متد علمی و جادو در کنار هم وجود دارند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A brilliant combination of beautiful, lyrical prose and a compelling, exciting story.
ترکیبی درخشان از نثر زیبا و شعرگونه با داستانی باورپذیر و هیجان انگیز.
BookPage BookPage

قسمت هایی از کتاب معمای دریاچه (لذت متن)
نمی دانستم مامان حتی می دانست شکوفه های جلبکی مضر چه هستند. چیزهای زیادی برایمان گفته بود؛ از این که دریاچه «میپل» چطور تبدیل به دریاچه شد، از درخت ها و گیاهانی که اطراف آن رشد می کنند و ماهی هایی که در آن شنا می کنند، اما هیچ وقت حرفی از شکوفه ها نزده بود. برایم عجیب است می شنوم از همان علومی حرف می زند که من مطالعه می کنم.

می گویم: «کنار اسکله قایق توی ایستگاه زیست شناسی بودن. اما جاهای دیگه ای هم هست که قراره بررسی کنیم. دریاچه فقط تمیز به نظر می رسه. یه خبرهایی هست.» بابا می پرسد: «به نظرت چیه؟» شانه ای بالا می اندازم و می گویم: «مطمئن نیستم. ولی انگار یه چیزی داره از یه جای دیگه میریزه توی دریاچه.»

خشکم زده است. فقط به حرف های مامان درباره کارم در ایستگاه زیست شناسی گوش می دهم؛ بیشتر از تمام حرف هایی است که در طول این هفته ها با من زده. می ترسم تکان بخورم و حرفش را قطع کند. سرش را برای خودش تکان می دهد. می گوید: «ساخت و ساز، این چیزیه که باید دنبالش برید.» همه ذکاوت و حرف هایش، درونم را با چیزی پر می کند که اصلا نمی دانستم اینقدر دلم برایش تنگ شده.