خردمندانه، تشویش آور، خیال پردازانه، و نفسگیر.
مجموعه ای تأثیرگذار و احساس برانگیز.
این کتاب، نشان دهنده هنرمندی در اوج توانایی های خلاقانه خود است.
«بیخودی به خیلی چیزها بها می دهند؛ مثل خودکشی.» پسر به زرنگی خودش خندید. مادربزرگ که داشت در ترافیک وسط روز رانندگی می کرد، کمی کلافه به نظر می رسید. پسر با تأکید بیشتری گفت: «مثلا همین! برای خودکشی نوجوانان، آن هم توی یک چنین بخش عقب افتاده ای در آمریکا، دو تا خط تلفن گذاشته اند!»
«بخش عقب افتاده؟! اصلا کجاست اینجای عقب افتاده؟» «شوخی می کنی مادربزرگ؟ خب، همین جا!» مادربزرگ لبخند زد اما نخندید. نه به این خاطر که لطیفه من درآوردی پسر خنده دار نبود، بلکه چون دوست نداشت به هر چرت و پرتی که پسر تعریف می کند، بخندد.
«در مدرسه همیشه کلی آگهی می فرستند که اگر تنها هستید و مشکلی دارید و دوست دارید با کسی صحبت کنید، وکلای حقوقی موثق و مورد اعتماد، منتظر تماس شما هستند. یک نوع جدیدشان هم اینجوری بود؛ آیا در خانه احساس امنیت می کنید؟» پسر خندید. «خب! حالا احساس امنیت می کنی؟» «سر به سرم می گذاری مادربزرگ؟ آمارها می گویند که نود درصد حوادث خطرناک در خانه روی می دهد.» هر دو با هم خندیدند. این خوب بود.
سلام چرا موجود نمیکنید؟